طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۸۸ ثبت شده است

 و من آروم می شینم و امتحان دادن تو رو تماشا می کنم، درسته که اصلا برام مهم نیست تو تو امتحان قبول می شی یا نه! اما کلی چیز می تونم از امتحان دادن تو یاد بگیرم. غلط کردن هات! و احیانا اگر جواب صحیحی داشتی، راه حل هات
ببینیم و تعریف کنیم
این گوی و این میدان
هر چند هنوز دقیق نمی دونم این بالاخره امتحان منه یا تو، شاید هم هر سه!
خدایا خودت هوای من و بقیه رو داشته باش...
انصافا اعتراف می کنم اگه مراقبمون نباشی من یکی که ول معطلم
هیچ وقت تنهامون نذار بخصوص تو امتحانای مهم
دوستت دارم.
باران سیفی
۲۲ اسفند ۸۸ ، ۱۷:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
 و من آروم می شینم و امتحان دادن تو رو تماشا می کنم، درسته که اصلا برام مهم نیست تو تو امتحان قبول می شی یا نه! اما کلی چیز می تونم از امتحان دادن تو یاد بگیرم. غلط کردن هات! و احیانا اگر جواب صحیحی داشتی، راه حل هات
ببینیم و تعریف کنیم
این گوی و این میدان
هر چند هنوز دقیق نمی دونم این بالاخره امتحان منه یا تو، شاید هم هر سه!
خدایا خودت هوای من و بقیه رو داشته باش...
انصافا اعتراف می کنم اگه مراقبمون نباشی من یکی که ول معطلم
هیچ وقت تنهامون نذار بخصوص تو امتحانای مهم
دوستت دارم.
باران سیفی
۲۲ اسفند ۸۸ ، ۱۷:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی

من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی

به کسی نمیتوانم که شکایت از تو خوانم
همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی

تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت
که نظر نمیتواند که ببیندت که ماهی

من اگر چنان که نهیست نظر به دوست کردن
همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی

به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم
کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی

خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت
نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی
باران سیفی
۲۰ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
روزی سه بار برای خودم تکرار می کنم:
من هیچی کم ندارم
کلی کارای مهم دارم
می خوام خوش بگذرونم
می خوام خوش بگذرونم
می خوام خوش بگذرونم
اصلا هم، اصلا هم، اصلا هم، کس دیگه ای برام مهم نیست
...آهان
مطمئن باش،حتی اگر یه کم به نظر برسه دارم تو دام می افتم
می تونم خودمو نجات بدم، می تونم فراموش کنم، می تونم بگذرم
بدون اونکه آب از آب تکون بخوره
حالا می بینی
من هر کاری بخوام می تونم کنم...
باران سیفی
۱۷ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
...اینقدر دوست دارم بدونم بعضی ها چطوری فکر می کنن؟! اصلا فکر می کنن
باران سیفی
۱۶ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
...اینقدر دوست دارم بدونم بعضی ها چطوری فکر می کنن؟! اصلا فکر می کنن
باران سیفی
۱۶ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دوستم گفت بنویس، منم که حرف گوش کن. می دونی حرف زدن برای من مثه آب برای ماهی می مونه! اگه حرف نزنم و نشنوم می میرم، این که دیگه پنهان کردن نداره. از زندگی ذهنی خسته ام! درک می کنی؟ احساس می کنم قید و بندهای ذهنی که خودم برای خودم ساختم محرومم کرده از لذت بردن از زندگی واقعی و نمی شه دنیا و شرایطش رو نادیده گرفت و یه دنیای ذهنی ساخت و با رویا زندگی کرد. چرا، اتفاقا این دوتا جمله به ظاهر هم معنای در اصل بی ربط کاملا بهم مربوطن. می گی نه، دو دقیقه بهش فکر کن...
باران سیفی
۱۵ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
من هر روز وبلاگمو به روز نمی کنم. گاهی حالش هست و روزی سه تا پست می ذارم و گاهی هم 10 روز می گذره و حرف نمی زنم. الان اما دوست دارم بگم که نمی خوام بنویسم. این معنای خاصی داره. یعنی حرف برای گفتن دارم اما نمی خوام حرف بزنم. نه اینکه نخوام، صبر کن، فکر کنم نمی تونم. به هر حال دوست دارم تو هم اینو بدونی! خودم هم گیجم. گیج؟ نه، این لغت مناسبی نیست برای حالم. اااا، ولش کن چون هر چی به مغزم فشار می آرم لغت مناسب رو پیدا نمی کنم. نمی تونم توضیحش بدم ولی خواستم ثبت کنم که حس غریبی دارم هر چند غریبه نیست...
باران سیفی
۱۴ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
من هر روز وبلاگمو به روز نمی کنم. گاهی حالش هست و روزی سه تا پست می ذارم و گاهی هم 10 روز می گذره و حرف نمی زنم. الان اما دوست دارم بگم که نمی خوام بنویسم. این معنای خاصی داره. یعنی حرف برای گفتن دارم اما نمی خوام حرف بزنم. نه اینکه نخوام، صبر کن، فکر کنم نمی تونم. به هر حال دوست دارم تو هم اینو بدونی! خودم هم گیجم. گیج؟ نه، این لغت مناسبی نیست برای حالم. اااا، ولش کن چون هر چی به مغزم فشار می آرم لغت مناسب رو پیدا نمی کنم. نمی تونم توضیحش بدم ولی خواستم ثبت کنم که حس غریبی دارم هر چند غریبه نیست...
باران سیفی
۱۴ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
اَشْهَدُ اَنْ لآ اِلهَ الاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً
عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ سَیِّدُ الأَوَّلینَ وَالأخِرینَ وَ اَنَّهُ سَیَّدُ الأنبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَعَلی‌اَهْلِ بَیْتِهِ الأَئمَّهِ الطَّیَّبینَ
اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیلَ اللهِ
اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا نَبِیَّ اللهِ اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا صَفِیَّ اللهِ اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَحْمَةَ اللهِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَ عَلی اَهلِ بَیتِهِ صَلواةً تَرْضاها لَهُم وَ بَلِّغْهُمْ مِنّا تَحِیَّةً
کَثیرَةً وَ سَلاماً وَ اتِنا مِن لَدُنکَ فی مُولاتِهِم فَضْلاً وَ اِحساناً وَ رَحمَةً وَ غُفراناً
.اِنَّکَ ذُوالفَضلِ العَظیمِ
باران سیفی
۱۲ اسفند ۸۸ ، ۱۶:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر