گر دوست واقفست که بر من چه میرود، باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۱۶ ب.ظ
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخوردهست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
پی نوشت: میان گریه می خندم که چون شمع اندر این مجلس، زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد.... گر به سر منزل سلمی رسی ای باد صبا، چشم دارم که سلامی برسانی ز منش.... دوستت دارم آنچنان که هنوز نرفته ای و دلتنگت شده ام....دعای خیرم بدرقه راهت عزیزترینم....
۹۲/۱۱/۱۲