ماهی
شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۸۸، ۰۹:۴۴ ب.ظ
دوستم گفت بنویس، منم که حرف گوش کن. می دونی حرف زدن برای من مثه آب برای ماهی می مونه! اگه حرف نزنم و نشنوم می میرم، این که دیگه پنهان کردن نداره. از زندگی ذهنی خسته ام! درک می کنی؟ احساس می کنم قید و بندهای ذهنی که خودم برای خودم ساختم محرومم کرده از لذت بردن از زندگی واقعی و نمی شه دنیا و شرایطش رو نادیده گرفت و یه دنیای ذهنی ساخت و با رویا زندگی کرد. چرا، اتفاقا این دوتا جمله به ظاهر هم معنای در اصل بی ربط کاملا بهم مربوطن. می گی نه، دو دقیقه بهش فکر کن...
۸۸/۱۲/۱۵
ولی باید حواسمون باشه که اگه می خایم زندگی کنیم راه رو درست بریم و سنگ اول رو درست بذاریم ....نکنه از چاله بیفتیم تو چاه!!!
زندگی درستی رو شروع کنیم ، مسیره درستی رو پیش بگیریم ، اون جوری که خدا می خاد ، اون جوری که فطرتمون به سمتش میل داره ....
مواظب باشیم غرق نشیم ....چیزای حقیقی رو فراموش نکنیم ...
درست زندگی کنیم تا اون دنیامون هم تضمین بشه