طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

تا چند به پر و بال پروانگی گرد سرادقات جمال ما می گردی؟ تو بدین پر و بال در فضای هوای هویت طیران نتوانی کرد. بیا این پر و بال در میدان درباز، تا پر و بالی از شعله انوار خویش تو را کرامت کنیم...

باران سیفی
۰۸ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خوب سرخودتو گرم کردی هااا
‫برا همینه که جایی واسه من تو ذهن و قلبت نداری دیگه
‫ای خداااااااااااااااا‬
‫سر منم گرم کن لطفا. اما نه به خودم و دردهام، نه به بدبختی و درموندگی، نه اسیر خودم شده‬، نه حتی به خوشی دنیا و آدمهاش
منو ‫درگیر خودت‬ کن، فقط خودت و اونچه که محبوب توست...
‫لطفااااااا‬

پی نوشت: الهی، یادم رفت بگم؛ دوست بی وفا و نامهربان و عشق سرخوشِ پرمشغله و بی تفاوت منو هم ازم نگیر که با فراهم کردن فضای تنهایی و دلتنگی، الحق و الانصاف در ارتقای معنوی و سیر مراتب سلوک اینجانب بطور لاینقطع! نقش بسزا و عمده ای ایفا می کنند همچنان...
آمییییییییییییییییییییییییییییین
باران سیفی
۰۶ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
خوب سرخودتو گرم کردی هااا
‫برا همینه که جایی واسه من تو ذهن و قلبت نداری دیگه
‫ای خداااااااااااااااا‬
‫سر منم گرم کن لطفا. اما نه به خودم و دردهام، نه به بدبختی و درموندگی، نه اسیر خودم شده‬، نه حتی به خوشی دنیا و آدمهاش
منو ‫درگیر خودت‬ کن، فقط خودت و اونچه که محبوب توست...
‫لطفااااااا‬

پی نوشت: الهی، یادم رفت بگم؛ دوست بی وفا و نامهربان و عشق سرخوشِ پرمشغله و بی تفاوت منو هم ازم نگیر که با فراهم کردن فضای تنهایی و دلتنگی، الحق و الانصاف در ارتقای معنوی و سیر مراتب سلوک اینجانب بطور لاینقطع! نقش بسزا و عمده ای ایفا می کنند همچنان...
آمییییییییییییییییییییییییییییین
باران سیفی
۰۶ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
هر چیزی یه آستانه داره، یه حد، یه مرز. مثل آستانه تحمل، آستانه ای که خوب می شناسیمش، حداقل می دونیم کی و کجا این واژه بکار برده می شه. اما فکر کنم، حدهای مهم تر از آستانه تحمل هم هستن که زیاد بهشون توجه نداریم. می رسیم بهشون ها اما درک نمی کنیم مشکلمون از رسیدن یا گذشتن از یکی از همین آستانه های خاص نشات گرفته. مثلا آستانه صبر، آستانه امید، آستانه ناامیدی، آستانه توکل. تازه، از تجربیاتم برداشت می کنم حتی آستانه خوبی و بدی هم داریم و استنباط می کنم دوست داشتن تنها چیزی باشه که آستانه نداره...حالا این همه آستانه آستانه کردم که چی؟ داشتم با خودم فکر می کردم  آیا می شه حد این آستانه ها رو وقتی به سمت بی نهایت میل می کنن حساب کرد؟ میشه از این حدها انتگرال گرفت و به ریشه اشون رسید، اگه ازشون مشتق بگیریم چی می شن یعنی؟ یک در صد هم فکر نکن آدم منطقی یا حسابگری هستم ها، ذهن منظم و با قاعده ای هم ندارم، اما مسئله ها مسئله هستن. هر کسی هم یه جور سعی می کنه به راه حلشون برسه، مهم نیست از چه راهی می ریم، فکر کنم جواب همه مسئله های دنیا یکی باشه. گاهی تنها راه بیان و نشون دادن یه راه، منطقی کردن، و در قالب نشانه های قرار دادی در آوردنشه تا برای همه قابل فهم بشه(اگر بنیه! ریاضیاتی قوی داری لطفا از واژه های نچندان تخصصی ام ایراد نگیر، گفتم که ریاضیدان خوبی نیستم!). دارم فکر می کنم، یعنی ذهن منطقی تو، چه جور دیگه ای داره به این مسئله نگاه می کنه که ذهن احساسی من نگاه نمی کنه؟؟؟ اصلا تو اینو یه مسئله می بینی یا نه بنظرت همه چیز  واضح و سر جاشه؟ یعنی احساس و عقل اییییییین همه با هم فاصله دارن؟ یا شایدم آستانه واقع بینی من زیادی پایین اومده چون دیگه تقریبا مطمئنم صبرم خیلی وقته از آستانه اش گذشته...
باران سیفی
۰۵ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
هر چیزی یه آستانه داره، یه حد، یه مرز. مثل آستانه تحمل، آستانه ای که خوب می شناسیمش، حداقل می دونیم کی و کجا این واژه بکار برده می شه. اما فکر کنم، حدهای مهم تر از آستانه تحمل هم هستن که زیاد بهشون توجه نداریم. می رسیم بهشون ها اما درک نمی کنیم مشکلمون از رسیدن یا گذشتن از یکی از همین آستانه های خاص نشات گرفته. مثلا آستانه صبر، آستانه امید، آستانه ناامیدی، آستانه توکل. تازه، از تجربیاتم برداشت می کنم حتی آستانه خوبی و بدی هم داریم و استنباط می کنم دوست داشتن تنها چیزی باشه که آستانه نداره...حالا این همه آستانه آستانه کردم که چی؟ داشتم با خودم فکر می کردم  آیا می شه حد این آستانه ها رو وقتی به سمت بی نهایت میل می کنن حساب کرد؟ میشه از این حدها انتگرال گرفت و به ریشه اشون رسید، اگه ازشون مشتق بگیریم چی می شن یعنی؟ یک در صد هم فکر نکن آدم منطقی یا حسابگری هستم ها، ذهن منظم و با قاعده ای هم ندارم، اما مسئله ها مسئله هستن. هر کسی هم یه جور سعی می کنه به راه حلشون برسه، مهم نیست از چه راهی می ریم، فکر کنم جواب همه مسئله های دنیا یکی باشه. گاهی تنها راه بیان و نشون دادن یه راه، منطقی کردن، و در قالب نشانه های قرار دادی در آوردنشه تا برای همه قابل فهم بشه(اگر بنیه! ریاضیاتی قوی داری لطفا از واژه های نچندان تخصصی ام ایراد نگیر، گفتم که ریاضیدان خوبی نیستم!). دارم فکر می کنم، یعنی ذهن منطقی تو، چه جور دیگه ای داره به این مسئله نگاه می کنه که ذهن احساسی من نگاه نمی کنه؟؟؟ اصلا تو اینو یه مسئله می بینی یا نه بنظرت همه چیز  واضح و سر جاشه؟ یعنی احساس و عقل اییییییین همه با هم فاصله دارن؟ یا شایدم آستانه واقع بینی من زیادی پایین اومده چون دیگه تقریبا مطمئنم صبرم خیلی وقته از آستانه اش گذشته...
باران سیفی
۰۵ مرداد ۸۹ ، ۲۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از اون احساس های خاص دارم که فقط با عکس می شه بیانشون کرد، اما نمی شه عکس آپ کرد فعلا...
راستی، مگه احساس معمولی هم داریم؟! یه چیزی که خاص نباشه؟ از وقتی تو اومدی تو زندگی ام، دیگه هیچی معمولی نیست. هیچی...
شایدم، از وقتی وارد زندگی شدم، همه چیز خاص شده؟؟؟
در ضمن، گرفتن و نگرفتن مطلب مشکل تواِ نه من...
باران سیفی
۰۵ مرداد ۸۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی​وفا یاران که بربستند بار خویش را

همچنان امید می​دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
 ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را

گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش
قبله​ای دارند و ما زیبا نگار خویش را

خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار
من بر آن دامن نمی​خواهم غبار خویش را

دوش حورازاده​ای دیدم که پنهان از رقیب
 در میان یاوران می​گفت یار خویش را

گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

گر هزارت غم بود با کس نگویی زینهار 
ای برادر تا نبینی غمگسار خویش را

ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن 
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی​نوایی دیده​ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
باران سیفی
۰۴ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را

یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بی​وفا یاران که بربستند بار خویش را

همچنان امید می​دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
 ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را

گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش
قبله​ای دارند و ما زیبا نگار خویش را

خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار
من بر آن دامن نمی​خواهم غبار خویش را

دوش حورازاده​ای دیدم که پنهان از رقیب
 در میان یاوران می​گفت یار خویش را

گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود
به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

گر هزارت غم بود با کس نگویی زینهار 
ای برادر تا نبینی غمگسار خویش را

ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن 
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را

دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را

ما صلاح خویشتن در بی​نوایی دیده​ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
باران سیفی
۰۴ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
سَلامٌ عَلى آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا داعِیَ اللهِ وَرَبّانِیَ آیاتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللهِ وَدَیّانَ دینِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ وَدَلیلَ اِرادَتِهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا تالِیَ کِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فی آناءِ لَیْلِکَ وَاَطْرافِ نَهارِکَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللهِ فی اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی اَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُب،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَأُ وَتُبَیِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَرْکَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصْبِحُ وَتُمْسی، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ فِی اللَّیْلِ اِذا یَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى،
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ السَّلام
اُشْهِدُکَ یا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبیبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ،
وَاُشْهِدُکَ یا مَوْلایَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَیْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ،
وَاَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لا رَیْبَ فیها یَوْمَ لا یَنْفَعُ نَفْساً ایمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فی ایمانِها خَیْراً،
وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْمیزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعیدَ بِهِما حَّق،
یا مَوْلایَ شَقِیَ مَنْ خالَفَکُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَکُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُکَ عَلَیْهِ، وَاَنَا وَلِیٌّ لَکَ بَریٌ مِنْ عَدُوِّکَ، فَالْحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْکَرُ ما نَهَیْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسی مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَبِکُمْ یا مَوْلایَ اَوَّلِکُمْ وَآخِرِکُمْ، وَنُصْرَتی مُعَدَّةٌ لَکُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَکُمْ آمینَ آمینَ .
باران سیفی
۰۴ مرداد ۸۹ ، ۱۶:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
لطفااااااااااااا عکسهای وبلاگمو بهم برگردونید :'(
یکی به من بگه فقط برای من قطع! شدن یا کلا هیچ کس نمی تونه عکسهای قشنگی رو که به هزاااار زحمت هر کدوم رو از یه جا کش رفتم! ببینه...
باران سیفی
۰۳ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر