طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

باران سیفی
۱۸ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می​اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گمگشته​ای که باده نابش به کام رفت
باران سیفی
۱۸ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می​اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گمگشته​ای که باده نابش به کام رفت
باران سیفی
۱۸ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
و اسم امّارگی بر نفس بدان معنی است که امیر قالب او باشد. و امّاره لفظ مبالغت است از امیر و آمر، یعنی بغایت فرماینده و فرمانروا است. فرماینده است به موافقات طبع خویش و مخالفات فرمان حق، و فرمانروا است بر جملگی جوارح و اعضا تا بر وفق طبع و فرمان او کار کنند.
و تا نفس سر بر خط فرمان حق ننهد، و منقاد شرع نشود، از صفت امّارگی خلاص نیابد، که این دو صفت ضّد یکدیگرند. تا امّاره است مامور نتواند بود، و چون ماموره گشت، از امّارگی خلاص یافت.

باران سیفی
۱۷ شهریور ۸۹ ، ۲۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
 چرا این همه تصمیم گیری و ادعای قطعیت! و دوری و دلتنگی و زیاد شدن ناگهانی آدمهای دور و برم و پیش اومدن شرایطی که کلی باید کمکم کنه در اجرای تصمیماتم شک نکنم، بجای اینکه تغییرم بده فقط داره مصمم ترم می کنه همچنان بر همان باشم که بود؟؟...اونقدر مسیر جالب و پیچیده ایه که قدم به قدمش با همه سختی پر از نکته های قشنگه، هر چند عقل کوچیک من بهشون قد نمی ده. خیلی ازت ممنونم که تو این مسیر قرارم دادی، دوستت دارم.

پی نوشت: تنها رفیق گرمابه و گلستان شاکی شده که بالاخره مخاطبام کیا هستن اینجا؟
لیلی جان، عششششق من، این واگویه های درونی هر کدوم مخاطب خودشو داره که اگه دل بده و بخونه خودش می فهمه، همونطور که تو همیشه می دونی کی با توام کی با محبوب مشترکمون، اون یکی رو هم رویایی فرض کن ساخته ذهن من. اینجا صرفا احساسات و افکارم رو بیان می کنم، بی پرده پوشی و عاری از هرگونه پیچش! و حتی شرم...بگذار بعضی رازها راز بمونن. هیچی مهمتر از دوست داشتن من به تو نیست، باورم کن...
باران سیفی
۱۶ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
اون قدر ازش یاد گرفتم که خالص و سبکبار، از ته دل برات دعا کنم. بالاخره عبد باید یه نشونی از معبودش داشته باشه...

خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد

دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد

سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد

«مولوی»

پی نوشت مربوط به * : عزیز من یه بار حالا ما عشقمون کشید بجای مصرع کامل، یه کلمه اش رو تیتر کنیم، گیر نده لطفا!
باران سیفی
۱۶ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
اون قدر ازش یاد گرفتم که خالص و سبکبار، از ته دل برات دعا کنم. بالاخره عبد باید یه نشونی از معبودش داشته باشه...

خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد

دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد

سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد

«مولوی»

پی نوشت مربوط به * : عزیز من یه بار حالا ما عشقمون کشید بجای مصرع کامل، یه کلمه اش رو تیتر کنیم، گیر نده لطفا!
باران سیفی
۱۶ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
فردا تاریخ پرداخت ماهیانه اینترنتمه و با اینکه هنوز 1 گیگ برام باقی مونده بود 3 روز پیش پول این دوره رو هم پرداخت کردم تا این چند روز که وقتشو ندارم یه وقت بد حساب نشم. امروز صبح دیدم هنوز یه روز مونده به اتمام دوره، اینترنت قطع شده و همش یپیغام پولتو ندادی، پولتو ندادی میاد برام! زنگ زدم پشتیبانی که گندشو در آوردین دیگه با این سرویس افتضاحتون، احترام گذاشتن به مشتری هم خوب چیزیه هاا، من هنوز ترافیک دوره قبلم تموم نشده جلو جلو پول این دوره رو هم دادم، چرا باید اینترنتم قط شه؟ خیلی منطقی و در نهایت آرامش گفت: خانوم ما بهرحال باید به وظیفه مون عمل کنیم!!
باران سیفی
۱۵ شهریور ۸۹ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
فردا تاریخ پرداخت ماهیانه اینترنتمه و با اینکه هنوز 1 گیگ برام باقی مونده بود 3 روز پیش پول این دوره رو هم پرداخت کردم تا این چند روز که وقتشو ندارم یه وقت بد حساب نشم. امروز صبح دیدم هنوز یه روز مونده به اتمام دوره، اینترنت قطع شده و همش یپیغام پولتو ندادی، پولتو ندادی میاد برام! زنگ زدم پشتیبانی که گندشو در آوردین دیگه با این سرویس افتضاحتون، احترام گذاشتن به مشتری هم خوب چیزیه هاا، من هنوز ترافیک دوره قبلم تموم نشده جلو جلو پول این دوره رو هم دادم، چرا باید اینترنتم قط شه؟ خیلی منطقی و در نهایت آرامش گفت: خانوم ما بهرحال باید به وظیفه مون عمل کنیم!!
باران سیفی
۱۵ شهریور ۸۹ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را

من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را

چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

حال نیازمندی در وصف می​نیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را

بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بی​نوا را

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را

نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را

ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را
باران سیفی
۱۵ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر