طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را

من بی تو زندگانی خود را نمی​پسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را

چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را

حال نیازمندی در وصف می​نیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را

بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بی​نوا را

یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را

نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را

ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را
باران سیفی
۱۵ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خوب
دیروز تو کلاس زبانم همه فهمیدم من دارم خل وضع می شم! از هر طرف که می رفتیم من می رسیدم به رویا...
می دونی
تو این مدت هزار بار پیش اومد که خواستم همه چی رو رها کنم
با دلایل محکم و مستدل
هزار بار
هر بار نشد، نذاشت، نذاشتی
همش دارم با خودم فکر می کنم چرا حالا
بدون دلیل
کاش می شد من نگم چرا
رسم اول عاشقی بی چرایی و قبول بی چون بی دلیلیه
چرا هنوز یاد نگرفتم من این چیزا رو؟!
باران سیفی
۱۵ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
نه حال افسرده شدن و ادای دلشکسته ها رو در آوردن دارم نه حوصله اش رو و نه وقتش رو...می دونم می دونم بنظر می رسه سریع دارم دگردیسی می کنم اما این تصمیم نتیجه یک سال سکوت ظاهری یه اقیانوس پرخروشه، همیشه وقتی یه مدت زیادی همه چی بنظر آروم میاد نگران می شم...
همون اولش هم طرف حسابم مشخص بود. به تو هم هیچ ربطی نه داشت و نه داره و نه می ذارم از این به بعد داشته باشه! فقط یه چیزی اونه ته ته های وجودم مثه پرنده تو قفس هی خودشو می زنه به در و دیوار جسمم و می خواد رها شه. بدجوری احساس خفگی می کنم...

امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگان

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
از شادی پر گیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
در آسمان ها غوغا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
با ماه و پروین سخنی گویم، وز روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها، می کاهم از غمها
ماه و زهره را به طرب آرم،از خود بی خبرم، ز شعف دارم
نغمه ای بر لب ها، نغمه ای بر لب ها

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگان
امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
باران سیفی
۱۴ شهریور ۸۹ ، ۱۸:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
نه حال افسرده شدن و ادای دلشکسته ها رو در آوردن دارم نه حوصله اش رو و نه وقتش رو...می دونم می دونم بنظر می رسه سریع دارم دگردیسی می کنم اما این تصمیم نتیجه یک سال سکوت ظاهری یه اقیانوس پرخروشه، همیشه وقتی یه مدت زیادی همه چی بنظر آروم میاد نگران می شم...
همون اولش هم طرف حسابم مشخص بود. به تو هم هیچ ربطی نه داشت و نه داره و نه می ذارم از این به بعد داشته باشه! فقط یه چیزی اونه ته ته های وجودم مثه پرنده تو قفس هی خودشو می زنه به در و دیوار جسمم و می خواد رها شه. بدجوری احساس خفگی می کنم...

امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگان

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
از شادی پر گیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
در آسمان ها غوغا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
با ماه و پروین سخنی گویم، وز روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها، می کاهم از غمها
ماه و زهره را به طرب آرم،از خود بی خبرم، ز شعف دارم
نغمه ای بر لب ها، نغمه ای بر لب ها

امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگان
امشب یکسر شوق و شورم، از این عالم گوئی دورم
باران سیفی
۱۴ شهریور ۸۹ ، ۱۸:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
راستی راستی عجیبیم هاا! ما زن ها رو می گم...
البته نمی دونم این تصمیمات و عملکردهای ضربتی من عمومیت داره و میشه تعمیمش داد به بقیه هم جنسانم یا نه، اما به نوبه خودم اعتراف می کنم که عجیبم! و خدایی اش یه وقتایی خودم هم از کارای خودم انگشت حیرت در دهان همینطور عاجز می مونم به این همه ابیلیتی! یه جا و بدون شرح.... اگه مهربون باشم و عاشق و رام، بهتر از من تو دنیا وجود نداره تو محبت بی شائبه و خالص، اما امان از وقتی اوضاع بر وفق مراد نچرخه، صدای ساز مخالف بگوش برسه و قورباغه ابوعطا بخونه، حالا برو پیدا کن پرتغال فروش رو...

پی نوشت: در ضمن فکر نکنی حواسم نیست ها، یه چند روزی سر نزدم اینجا حداقل یه بار نیومدی به ماهی هام غذا بدی! طفلکی ها لاغر شدن سوای اینکه خودم شنیدم دلشون خیلللللی برام تنگ شده بود :)
می بینی، همه از تو مهربونترن...
باران سیفی
۱۳ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
هنوز اون روی منو ندیدی
حالا نشونت می دم وقتی می گم «من در هاله نمی مانم» یعنی چی!
اگه منو می شناختی می دونستی وقتی تصمیممو بگیرم و اراده کنم چیزی نمی تونه مانعم بشه
حالا دیگه فقط می تونم بگم برات متاسفم!
باران سیفی
۱۳ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حرف ها دارم
با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
و زمان را با صدایت می گشایی !
چه ترا دردی است
کز نهان خلوت خود می زنی آوا
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟

در کجا هستی نهان ای مرغ !
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخه های شوق ؟
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟

هر کجا هستی ، بگو با من .
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن.
آفتابی شو!
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر.
مار برق از لانه اش بیرون نمی آید.
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است، آرام است.
از چه دیگر می کنی پروا؟

«سهراب»
باران سیفی
۱۳ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حرف ها دارم
با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
و زمان را با صدایت می گشایی !
چه ترا دردی است
کز نهان خلوت خود می زنی آوا
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟

در کجا هستی نهان ای مرغ !
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخه های شوق ؟
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟

هر کجا هستی ، بگو با من .
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن.
آفتابی شو!
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر.
مار برق از لانه اش بیرون نمی آید.
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است، آرام است.
از چه دیگر می کنی پروا؟

«سهراب»
باران سیفی
۱۳ شهریور ۸۹ ، ۱۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یا خَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ عَظُمَ یا سَیِّدى اَمَلى وَسآءَ عَمَلى فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءِ عَمَلى فَاِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجازاهِ الْمُذْنِبینَ وَحِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکافاهِ الْمُقَصِّرینَ...
باران سیفی
۰۹ شهریور ۸۹ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یا خَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ عَظُمَ یا سَیِّدى اَمَلى وَسآءَ عَمَلى فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِکَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءِ عَمَلى فَاِنَّ کَرَمَکَ یَجِلُّ عَنْ مُجازاهِ الْمُذْنِبینَ وَحِلْمَکَ یَکْبُرُ عَنْ مُکافاهِ الْمُقَصِّرینَ...
باران سیفی
۰۹ شهریور ۸۹ ، ۲۳:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر