رضا*
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۳۳ ق.ظ
اون قدر ازش یاد گرفتم که خالص و سبکبار، از ته دل برات دعا کنم. بالاخره عبد باید یه نشونی از معبودش داشته باشه...
خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد
سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد
سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد
«مولوی»
پی نوشت مربوط به * : عزیز من یه بار حالا ما عشقمون کشید بجای مصرع کامل، یه کلمه اش رو تیتر کنیم، گیر نده لطفا!
پی نوشت مربوط به * : عزیز من یه بار حالا ما عشقمون کشید بجای مصرع کامل، یه کلمه اش رو تیتر کنیم، گیر نده لطفا!
۸۹/۰۶/۱۶
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ به یادگار نسیم صبا نگه دارد