طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

امروز وقتی از پشت پنجره نوه کوچولوی همسایه رو دیدم که با لذتی که فقط تو نگاه و لبخند شیطنت آمیز گوشه لبش می شد دید، مستِ آب دادن گلهای باغچه بود و بی خبر از صدای مادر و غرغرهای مادر بزرگ، ناخودآگاه باهاش همراه شدم تو این لذت بی بدیل.
نیم ساعتی گذشت و اون عاشقانه آب بازی می کرد و من محوش شده بودم و دزدکی شریک شادیش. 
به قطره های آب نگاه می کردم که چه لغزان رو برگهای بنفشه ها و شب بوها می نشستن و هر از گاهی، شیطنت با ترس و لرز کودک رو که سعی می کرد نگذاره مادر ببینه آب رو مثه فواره پخش می کنه رو هوا تا خودش بجای گلها خیس بشه و چه حالی داره تو این هوای بهاری آب بازی...
یاد وقتی افتادم که همه عشق روزای تابستونم رسیدن بعد از ظهر بود تا به بهونه آب دادن به درختای حیات مادربزرگ اونم تو اون حیات با صفا و پر از دار و درخت، یه دل سیر آب بازی کنم، تازه باید کشیک می دادم که پدربزرگ از خواب بیدار نشه و غرغر کنه واسه هدر دادن آب، آخه یاد گرفته بودم اگه شیلکنگ آب رو با فشار مثه فواره بگیرم بالا، سمت درخت بِه، رنگین کمون درست می شه، البته یادمه سمت درختای دیگه هم امتحان کرده بودم اما نشده بود! سمت خرمالو، آلوچه، سیب، درختهای مو، سمت قفس کبوترا، هیچ کدوم به اندازه درخت به رنگین کمونشون قشنگ نمی شد، سمت درخت گوجه سبز یا زردآلو هم، گاهی، جواب می داد. 
و چه لذتی داشت، خیس شدن زیر شرشر آب، چه لذتی داشت بوی برگ درختا و نعناهای آب خوره بعد از آب پاشی، چه حالی می داد بعد از آب پاشی تو حیات قدم زدن و حس کردن قطره قطره دونه های آبی که از روی برگ درختها می غلطید روی صورتم...
هنوزم باورمه رنگین کمونه پررنگ و جون دار جلوی درخت به، نه بخاطر زاویه آفتاب و جای خاص درخت، که بخاطر خود درخت بود و تک بودنش بین بقیه درختها، آخه هیچ وقت صدای مادربزرگ رو یادم نمی ره که درخت بِه، درخت عمو علی بود، یه درخت خاص....
پی نوشت: عمو علی کوچکترین برادر پدر بود که سالهای آخر جنگ، مفقودالاثر شد و مادر بزرگ هیچ وقت باور نکرد غایب شدن عزیزی رو که همیشه براش حاضر بود و بود...
باران سیفی
۲۰ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باران سیفی
۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
Ya sadiqal aqwal ya Muhammad
Ya tahiral akhlaq ya Muhammad
Ya hadiyal akwan ya Muhammad
Ya taja ruslillah ya Muhammad
Ya khayra khalqillah, ya rasulallah

O truthful one in sayings O Muhammad
O pure one in character O Muhammad
O guide of all the worlds O Muhammad
O crown of God’s messengers O Muhammad
O best of creation O Messenger of God

 Ya nabiyyallah, safiyyallah ya Muhammad
Ya waliyyallah, hafiyyallah ya Muhammad
Ya bashirallah, nadhirallah ya Muhammad
Ya habiballah, shafi’allah ya Muhammad
Ya khayra khalqillah, ya rasulallah
Ya badrat tamam
Nuradh dhalam
‘Aliyal maqam
Sayyidul kiram
Monqidhal anam
‘Alaykas salatu wassalam...

O full moon
Light of the darkness
In possession of a high rank
Master of the noble & generous
Saviour of humanity
May peace & blessings be upon you (repeat)

Ya nabiyyallah, safiyyallah,
waliyyallah, Muhammad
Ya habiballah, khalilallah, nadhirallah, Muhammad
Ya khitamal anbiya’i ya rasulallah
Ya imamal atqiya’i ya rasulallah
Ya dawa’a kulli da’i ya rasulallah

O seal of the Prophets, O Messenger of Allah
O leader of the God-fearing, O Messenger of Allah
O cure for every disease, O Messenger of Allah

Ya rabbal Mustafa
Bi jahil Mustafa
O Lord of al-Mustafa
For the sake of al-Mustafa
Ighfiridh dhunub, usturil ‘uyub,
ihdil qulub, likay tatub
Dha’ifi thawab, yamminil kitab,
ab’idil ‘athab, yawmal hisab

Forgive all sins, conceal all faults, guide the hearts,
so that they repent;
Multiply our reward, make our books in our right hands;
make us far from the Fire,
On the Day of Judgement

Ya rasuli, ya habibi, ya nabiyallah
Ya shafi’i, ya bashiri, ya safiyyallah
Ya rasulallah

''Sami Yusuf''
Click to Listen...
باران سیفی
۰۸ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدایا ممنوم بابت تمام نعمات بی دریغی که تو این سال بهم بخشیدی.
ممنونم بابت سلامتی، بابت درک لذت گوارایی آب، نوازش نسیم، سرمای زمستان و گرمای بهار، عطر شکوفه، شرشر باران، سپیدی برف، حتی بوی خوش نان گرم و تازه.
ممنونم بابت خانواده گرم و مهربانم، پدر و مادر و لذت بی بدیل حضورشون، صدای روح نواز و آغوش گرم مادرم، چشمهای خسته اما مهربان پدرم، شیرینی شیطنت آمیز برادر کوچکتر و حضور برادر بزرگتر در کنار خانواده.
ممنونم بخاطر فرصتی که بهم دادی تا هر روز با طلوع بیدار بشم و با غروب برگردم خونه، ممنونم بخاطر فرصت همنشینی و همکاری با بهترین آدمهات.
ممنونم که در آغوشم گرفتی و از سخت ترین اتفاقها گذروندیم، ممنونم که ناتوانی و نادانی من رو با مهرت پوشوندی و نگذاشتی از گزند حوادث بد و سخت این سال آسیبی ببینم.
ممنونم بخاطر شفا و مهلتی دوباره، ممنونم بابت اعتماد...
ممنونم بخاطر همه چیزهایی که از رحمت و مهر و لطفت بهم بخشیدی و همه چیزهایی که با علم و حکمتت نداشتنشون رو صلاح دونستی برام.
ممنونم بابت مهر و غضب، نور و تاریکی، شور و سکون، شادی و غم، سختی و آسایش، سلامتی و بیماری، وصل و جدایی، ممنونم بابت انتظار...
دوستت دارم و ممنونم بابت فرصت انسان شدن و تجربه این همه زیبایی، گام برداشتن روی زمین و درک لذت حرکت به سوی تو، به سوی کمال و زیبایی و آرامش، لذت انسان بودن، لذت عشق...
باران سیفی
۲۷ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
...
باران سیفی
۱۹ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!

«سایه»
باران سیفی
۱۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!

«سایه»
باران سیفی
۱۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ترسم از ناامیدی نیست
از نبودن امیدیِ که نیست...

پی نوشت: وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ...
باران سیفی
۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بدانکه دل را صورتی است، گوشت پاره ای که جمله خلایق را هست، و حیوانات را هست، گوشت پاره ای صنوبری در جاتب پهلوی چپ از زیر سینه و آن گوشت پاره را جانی است روحانی که دل حیوانات را نیست دل آدمی راست. ولیکن جان دل را در مقالم صفا از نور محبت دلی دیگر هست که آن دل هر آدمیی را نیست دل حقیقی می خواهد که ما آن را دل جان دل می خوانیم.
و دل را صلاحی و فسادی هست: صلاح دل در صفای اوست، و فساد او در کدورت او. و صفای دل در سلامت حواس اوست، و کدورت او در بیماری و خلل حواس او. پس تصفیه دل در سلام حواس اوست، و تربیت دل در توجه او به حضرت الوهیت و تبرّا از ماسوای حق...
تصفیه دل بر قانون طریقت 
نجم الدین رازی
باران سیفی
۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بدانکه دل را صورتی است، گوشت پاره ای که جمله خلایق را هست، و حیوانات را هست، گوشت پاره ای صنوبری در جاتب پهلوی چپ از زیر سینه و آن گوشت پاره را جانی است روحانی که دل حیوانات را نیست دل آدمی راست. ولیکن جان دل را در مقالم صفا از نور محبت دلی دیگر هست که آن دل هر آدمیی را نیست دل حقیقی می خواهد که ما آن را دل جان دل می خوانیم.
و دل را صلاحی و فسادی هست: صلاح دل در صفای اوست، و فساد او در کدورت او. و صفای دل در سلامت حواس اوست، و کدورت او در بیماری و خلل حواس او. پس تصفیه دل در سلام حواس اوست، و تربیت دل در توجه او به حضرت الوهیت و تبرّا از ماسوای حق...
تصفیه دل بر قانون طریقت 
نجم الدین رازی
باران سیفی
۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر