طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

دیروز که دیدمت دیگه دوست نداشتم دوستت داشته باشم. دیگه دوست نداشتم ببینمت، خسته ام، از تو، از دوست داشتنت، از بی توجهی های تموم نشدنی ات، شایدم همه اینا بهونه خسته شدنم از خودم باشه، کسی چه می دونه؟!....
باران سیفی
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دیروز که دیدمت دیگه دوست نداشتم دوستت داشته باشم. دیگه دوست نداشتم ببینمت، خسته ام، از تو، از دوست داشتنت، از بی توجهی های تموم نشدنی ات، شایدم همه اینا بهونه خسته شدنم از خودم باشه، کسی چه می دونه؟!....
باران سیفی
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته م
از اگر به یا اگر رسیده ام
از کجا به نا کجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه می دوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

«قیصر امین پور»
باران سیفی
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در تمام طول این سفر اگر
طول و عرض صفر را
طی نکرده ام

در عبور از این مسیر دور
از الف اگر گذشته م
از اگر به یا اگر رسیده ام
از کجا به نا کجا...

یا اگر به وهم بودنم
احتمال داده ام

باز هم دویده ام
آنچنان که زندگی مرا
در هوای تو
نفس نفس
حدس می زند

هر چه می دوم
با گمان رد گامهای تو
گم نمی شوم

راستی
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!

«قیصر امین پور»
باران سیفی
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این مدت که نبودم تنها چیزی که حقیقت داشت دلتنگی ام برای ماهی های حوضم بود و یاد تو. بجز این هر چی دیدی و شنیدی دروغه...
باران سیفی
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا مقلّب القلوب والابصار
یا مدبّر اللیل و النهار ، یا محوّل الحول و الاحوال
حوّل حالنا الی احسن الحال
باران سیفی
۲۵ اسفند ۸۹ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یه همدرد پیدا کردم، یعنی در حال حاضر یه جورایی یه جاهایی شبیه هم هستیم. بهم می گه پس چی شد مگه قرار نبود زودتر کارا رو واسه رفتن ردیف کنی؟ به قول خودت عشق یه طرفه بدرد نمی خوره دلم گرفته باید رفت... بهش چیزی نگفتم اما من و تو خوب می دونیم پابسته تر از اونی ام که به آزار تو برم، ریشه دار تر از اونیه قلبم که بتونم از تو فرار کنم. تازه از تو فرار کنم، از خودم کجا برم... زندگی من دست تو نیست که به جورت برم یا به وصلت بمونم، پیش تر از این ها یادم داده که بگذرم از خودی خودم تا جز برای خوشبختی تو دعا نکنم حتی اگر به قیمت رهایی از اسارت من باشه این سعادت برای تو!... گرچه شاگرد خوبی نبودم و همچنان همون درجا زنِ تنبل بی آبرو هستم به درگاهش اما درس عشق چیزی نیست که از یاد آدم بره هر چند اگر در حد من نیست چنین لافها زدن، از لطف و رحمت او دور نیست این چنین بخشیدن...
همه اینا یعنی کجا برم که اگر با همه گناه کاری و بی آبرویی ام جرات نه، که حماقت به فکر دنیا بودن خودم رو داشتم، پیش از این ها رفته بودم، از اینجا نه، که از دست.
آآآآآآای با تو ام، تویی که فریاد می کنی و منت می گذاری موندن رو، یادت نره این پابندی هم نه به دست تو که از همون چشمه نور می جوشه، چه یه روز بگذاریش به حساب خودت و نیاتت و چه بگذاریش به پای خریت و ترس و هضیان....تویی که تغییر می کنی، اویی او پا برجاست...
باران سیفی
۲۴ اسفند ۸۹ ، ۲۲:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تنها که می شم مخصوصا آخر هفته ها، یاد تو و لحظه هات که می افتم ناخودآگاه یه لبخند میاد رو صورتم اما همزمان یه حس شرمندگی نسبت به خودم پیدا می کنم که باید سرمو بندازم پایین...
خوبه باز تو هستی وگرنه حتما در توجیه قضایا فرافکنی می کردم! زمان چه سریع می گذره هااا
باران سیفی
۲۰ اسفند ۸۹ ، ۲۱:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تنها که می شم مخصوصا آخر هفته ها، یاد تو و لحظه هات که می افتم ناخودآگاه یه لبخند میاد رو صورتم اما همزمان یه حس شرمندگی نسبت به خودم پیدا می کنم که باید سرمو بندازم پایین...
خوبه باز تو هستی وگرنه حتما در توجیه قضایا فرافکنی می کردم! زمان چه سریع می گذره هااا
باران سیفی
۲۰ اسفند ۸۹ ، ۲۱:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل

دل به قصد جان من برخاسته
من نشسته تا چه باشد رای دل

دل ز حلقه دین گریزد زانک هست
حلقه زلفین خوبان جای دل

گرد او گردم که دل را گرد کرد
کو رسد فریادم از غوغای دل

لب ببند ایرا به گردون می​رسد
بی​زبان هیهای دل هیهای دل
باران سیفی
۲۰ اسفند ۸۹ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر