طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

بی انصاف منم که به خودم اجازه دادم تنها مشکلات خودم رو ببینم و یک طرفه و یک جانبه قضاوت کنم برای حل مشکلاتم!
بی انصاف منم که بی انصافی رو نسبت دادم به بهترین دوستانم
بی انصاف منم که هنوز معنای انصاف رو ندونسته خرجش کردم برای دل شکستن عزیزترین دوستانم
بی انصاف منم
...
باران سیفی
۲۸ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان
اندرو گاویست تنها خوش‌دهان

جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب

شب ز اندیشه که فردا چه خورم
گردد او چون تار مو لاغر ز غم

چون برآید صبح گردد سبز دشت
تا میان رسته قصیل سبز و کشت

اندر افتد گاو با جوع البقر
تا به شب آن را چرد او سر به سر

باز زفت و فربه و لمتر شود
آن تنش از پیه و قوت پر شود

باز شب اندر تب افتد از فزع
تا شود لاغر ز خوف منتجع

که چه خواهم خورد فردا وقت خور
سالها اینست کار آن بقر

هیچ نندیشد که چندین سال من
می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن

هیچ روزی کم نیامد روزیم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم

باز چون شب می‌شود آن گاو زفت
می‌شود لاغر که آوه رزق رفت

نفس آن گاوست و آن دشت این جهان
کو همی لاغر شود از خوف نان

که چه خواهم خورد مستقبل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب

سالها خوردی و کم نامد ز خور
ترک مستقبل کن و ماضی نگر

لوت و پوت خورده را هم یاد آر
منگر اندر غابر و کم باش زار
باران سیفی
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان
اندرو گاویست تنها خوش‌دهان

جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب

شب ز اندیشه که فردا چه خورم
گردد او چون تار مو لاغر ز غم

چون برآید صبح گردد سبز دشت
تا میان رسته قصیل سبز و کشت

اندر افتد گاو با جوع البقر
تا به شب آن را چرد او سر به سر

باز زفت و فربه و لمتر شود
آن تنش از پیه و قوت پر شود

باز شب اندر تب افتد از فزع
تا شود لاغر ز خوف منتجع

که چه خواهم خورد فردا وقت خور
سالها اینست کار آن بقر

هیچ نندیشد که چندین سال من
می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن

هیچ روزی کم نیامد روزیم
چیست این ترس و غم و دلسوزیم

باز چون شب می‌شود آن گاو زفت
می‌شود لاغر که آوه رزق رفت

نفس آن گاوست و آن دشت این جهان
کو همی لاغر شود از خوف نان

که چه خواهم خورد مستقبل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب

سالها خوردی و کم نامد ز خور
ترک مستقبل کن و ماضی نگر

لوت و پوت خورده را هم یاد آر
منگر اندر غابر و کم باش زار
باران سیفی
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دلم شکسته و بند زدن چینی به این ظرافت با این همه تَرَک دیگه کار ساده ای نیست
با خودم فکر می کنم چقدر می شه ساده بود و احمق که اینهمه دلیل برای اصرار به قطع تعلق رو ندید و باز همون جور خالص و با جون ودل کار کرد بی چشمداشت...
من که جز احترام و فضای کاری عادلانه و بحق چیزی نخواسته بودم، انصاف نیست این همه آزارم
اما انگار همیشه خواسته هام بزرگتر از اونی هستن که بشه بهشون رسید
زندگی ساده و بی دغدغه، درس خوندن و رقابت سالم، کار کردن و عمل به عدالت
چه دوره و دست نیافتنی خواسته های من
....
باران سیفی
۲۷ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 ...
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
...
باران سیفی
۱۷ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 ...
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
...
باران سیفی
۱۷ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود.
و کلمه، بی زبانی که بخواندش، و بی اندیشه ای که بداندش، چگونه می تواند بود؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود،
و با نبودن، چگونه می توان بودن؟

و خدا بود و، با او، عدم،
و عدم گوش نداشت،
حرفهایی هست برای گفتن،
که اگر گوشی نبود، نمی گوییم،
و حرفهایی هست برای نگفتن،
حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند.

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند،
و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،
حرفهای بیتاب و طاقت فرسا،
که همچون زبانه های بیقرار آتشند،
و کلماتش، هریک، انفجاری را به بند کشیده اند،
کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...
اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند،
اگر یافتند، یافته می شوند...
و ...

واگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش می کشند و، دمادم، حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند.
و خدا، برای نگفتن حرفهای بسیار داشت،
که در بیکرانگی دلش موج می زد و بیقرارش می کرد.
و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟

هرکسی گمشده ای دارد،
و خدا گمشده ای داشت.
هرکسی دوتاست و خدا یکی بود.
هرکسی، به اندازه ای که احساسش می کنند، هست.
هرکسی را نه بدانگونه که هست، احساس می کنند.
بدانگونه که احساسش می کنند، هست.

انسان یک لفظ است،
که بر زبان آشنا می گذرد،
و بودن خویش را از زبان دوست، می شنود.
...
باران سیفی
۱۲ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از میدان استفامت، میدان تفکّر زاید. تفکر دل را، چون پوییدن است نفس را، التفکر هو ترتیب امور معلومة، لتأدی إلی مجهول. قوله تعالی : «و تلک الامثال نضر بها للناس، لعلهم یتفکرون».
تفکر بر سه قسم است: یکی حرام است، و یکی مستحب است و دیگر واجب. آن قسم تفکر که حرام است در سه چیز است: در صفات رب العزّة، که آن تخم حیرت است. دیگر در جزای کار وی است، که آن تخم تهمت است. سیم: در اسرار خلقت است که آن تخم خصومت است.
آنکه مستحب است: تفکر در صنایع صنع صانع است، که آن تخم حکمت است. و در اقصام حق، که آن تخم بصیرت است. و در آلاء وی، که آن تخم محبّت است.
سیم تفکری که واجب است: تفکر در کار خویش است، که آن کار تعظیم است و جستن عیب خویش، در طاعت است، که آن تخم شرم است و غرض تام جزم آن حزم خود را دیدن، که آن تخم بیم است و پروردن نیاز، جزای آن دیدار است، و آن سه چیز است: تفکّر و تدبّر و تذکّر.
تفکّر در کرد، و تدبّر در گفت و تذکّر در بخش. کرد: چون؟، و گفت: چه؟، و بخش: چند؟. کرد: نغز و گفت: راست و بخش: پاک!
...
باران سیفی
۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از میدان استفامت، میدان تفکّر زاید. تفکر دل را، چون پوییدن است نفس را، التفکر هو ترتیب امور معلومة، لتأدی إلی مجهول. قوله تعالی : «و تلک الامثال نضر بها للناس، لعلهم یتفکرون».
تفکر بر سه قسم است: یکی حرام است، و یکی مستحب است و دیگر واجب. آن قسم تفکر که حرام است در سه چیز است: در صفات رب العزّة، که آن تخم حیرت است. دیگر در جزای کار وی است، که آن تخم تهمت است. سیم: در اسرار خلقت است که آن تخم خصومت است.
آنکه مستحب است: تفکر در صنایع صنع صانع است، که آن تخم حکمت است. و در اقصام حق، که آن تخم بصیرت است. و در آلاء وی، که آن تخم محبّت است.
سیم تفکری که واجب است: تفکر در کار خویش است، که آن کار تعظیم است و جستن عیب خویش، در طاعت است، که آن تخم شرم است و غرض تام جزم آن حزم خود را دیدن، که آن تخم بیم است و پروردن نیاز، جزای آن دیدار است، و آن سه چیز است: تفکّر و تدبّر و تذکّر.
تفکّر در کرد، و تدبّر در گفت و تذکّر در بخش. کرد: چون؟، و گفت: چه؟، و بخش: چند؟. کرد: نغز و گفت: راست و بخش: پاک!
...
باران سیفی
۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» ﴿نحل ۴۴﴾


بدان که تفّکر پژوهندگی بصیرت است، برای دریافتن جستنی. و آن را سه نوع باشد: تفّکر در عین توحید، تفکّر در لطایف صنع او، تفّکر در معنیهای اعمال و احوال.
و تفّکر در عین توحید، برجَستن دربجر جُحود (انکار) است: از آن وا نرهد، جز با عصمتِ چنگ زدن به ضیاء کشف و تمسّک به علم ظاهر.
و تفّکر در معانی اعمال و احوال آن است که رهنوردیِ طریقِ حقیقت را آسان کند.
و رهایی از تفّکر بر عینِ توحید، به سه چیز باشد: با دانستن ناتوانی عقل، با نومیدی از واقف شدن بر غایات، با عصمتِ چنگ زدن به دستاویز تعظیم.
و درک لطایف صنع، به سه چیز باشد: با حسن نظر بر مبادی منّتها، و پذیرفتن دعوتهای اشارتها، و وارستن از بندگی شهوتها.
وقوف بر تفّکر مراتب اعمال و احوال، به سه چیز باشد: هم صحبتی جستن با علم، حذر کردن از رسوم*، شناسایی مواقع بارانهای سودمند*.... 
* عبدالرزاق کاشانی آن را شریعت معنی می کند، و سلوک و صفات شخصی صوفی از روی ظاهر.
* همان که خداوند در دلهای عارفان می باراند، از ابرهای حکمت ربّانی خویش...
باران سیفی
۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر