عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده، بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست...
دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۴۱ ب.ظ
دلم شکسته و بند زدن چینی به این ظرافت با این همه تَرَک دیگه کار ساده ای نیست
با خودم فکر می کنم چقدر می شه ساده بود و احمق که اینهمه دلیل برای اصرار به قطع تعلق رو ندید و باز همون جور خالص و با جون ودل کار کرد بی چشمداشت...
من که جز احترام و فضای کاری عادلانه و بحق چیزی نخواسته بودم، انصاف نیست این همه آزارم
اما انگار همیشه خواسته هام بزرگتر از اونی هستن که بشه بهشون رسید
زندگی ساده و بی دغدغه، درس خوندن و رقابت سالم، کار کردن و عمل به عدالت
چه دوره و دست نیافتنی خواسته های من
....
۹۱/۰۶/۲۷