طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

می گم همینطوری، هیچی، خوبم، چیزی نیست، اما اونطوری و یه چیزی هست یعنی چی اگه این همینطوریه و هیچی!
نمی دونم، خوبم ها، هیچی نیست. فکر کنم دوست دارم یه چیزی باشه، انتظار می کشم اونطوری باشه، اما نیست. همین نیست شده مساله، همین هیچی، همینطوری، خودش شده مشکل. یعنی آدمیزاد کی راضی می شه؟ به چی؟ اصلا می شه تو این دنیا راضی و آروم شد؟
دائم یه چیزی هست که پی اش باشیم و نباشه، دائم چیزی هست که بابتش این احساس غم مبهم تو وجودمون موج بزنه، اما واای به این همه غفلت که آخرشم یاد نمی گیره همه این بهونه ها اصلش، علت وجودیش، فلسفه اش چیز دیگه ایه، نه اون یه چیزی و اونطوری و من و تو و رضایت...
باران سیفی
۱۰ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یادت باشه هیچ مجازاتی تو دنیا بدتر از همنشینی با یه آدم ناجور نیس!
اینم یادت باشه هیچ وقت عیب و ایرادای خودتو نزنی پای یه آدم ناجور!
تازه اشم، خیلی معلم زبانم رو دوست دارم! خیلیییییییییییییی
اونوقت یادت نره وقتی حس شرارتم عود می کنه بهم توجه کن وگرنه کار دست جمیع دور و بری هام می دم، اینم تهدید نیست، هشدار است.
حالا بعد همه این حرفا،اصلا معلوم نشد چی می خواستم بگم که؟ ها...
باران سیفی
۰۹ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باران سیفی
۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باران سیفی
۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
Listen...

Quedate...

Apareciste asi
Y fue el destino que nos quizo reunir
Algun camino de otro tiempo mas feliz
te trae denuevo aqui.

Mi vida amanecio
y cada luz de mi universo se encendio
En otro rostro me dijiste: aqui estoy yo
y yo te conoci
y mi vida te ofreci...

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor tiene ganas de volver
oh! quedate
hoy no te me vayas como ayer

Te fuiste aquella vez
y yo en mis sue?os tantas veces te busque
entre los angeles tu voz imagine
asi me conforme...
Pero ahora te encontre.

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor tiene ganas de volver
oh! quedate
no me dejes sola otravez.

Que la noche es larga
si no estoy contigo
Si otra vez me lanzas al avismo
si otra vez te vas......
Quedate....
Porfavor... por siempre...

Quedate
que este tiempo nuevo como el sol
nos abriga el corazon
oh! quedate quedate
que no vuelva el frio en el adios

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor solo quiere renacer
oh! quedate quedate
hoy no te me vayas como ayer
hoy no te me vayas como ayer 

«Lara Fabian»
باران سیفی
۰۶ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
Listen...

Quedate...

Apareciste asi
Y fue el destino que nos quizo reunir
Algun camino de otro tiempo mas feliz
te trae denuevo aqui.

Mi vida amanecio
y cada luz de mi universo se encendio
En otro rostro me dijiste: aqui estoy yo
y yo te conoci
y mi vida te ofreci...

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor tiene ganas de volver
oh! quedate
hoy no te me vayas como ayer

Te fuiste aquella vez
y yo en mis sue?os tantas veces te busque
entre los angeles tu voz imagine
asi me conforme...
Pero ahora te encontre.

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor tiene ganas de volver
oh! quedate
no me dejes sola otravez.

Que la noche es larga
si no estoy contigo
Si otra vez me lanzas al avismo
si otra vez te vas......
Quedate....
Porfavor... por siempre...

Quedate
que este tiempo nuevo como el sol
nos abriga el corazon
oh! quedate quedate
que no vuelva el frio en el adios

Quedate
que este tiempo es nuestro
y el amor solo quiere renacer
oh! quedate quedate
hoy no te me vayas como ayer
hoy no te me vayas como ayer 

«Lara Fabian»
باران سیفی
۰۶ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این صدای قلبه منه الان ;)
لحظات سرنوشت سازیه برای تو اما ما سالها است من و تو نداریم...
قلب هردومونو می سپارم به خدا، اینطوری خیال جفتمون راحت می شه.
برات یه دنیا آرزوهای خوب دارم جونی :-x

باران سیفی
۰۱ بهمن ۸۹ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این صدای قلبه منه الان ;)
لحظات سرنوشت سازیه برای تو اما ما سالها است من و تو نداریم...
قلب هردومونو می سپارم به خدا، اینطوری خیال جفتمون راحت می شه.
برات یه دنیا آرزوهای خوب دارم جونی :-x

باران سیفی
۰۱ بهمن ۸۹ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گفت نشانه های خود در عالم و در نفوس با ایشان نماییم تا حقیقت حق ایشان را پیدا شود. و در جمله، هیچ چیز به تو نزدیکتر از تو نیست: چون خود را نشناسی، دیگری را چون شناسی؟ و همانا گویی: «من خویشتن شناسم» و غلط می کنی، که چنین شناختن کلید معرفت حق را نشاید که ستوران از خویشتن همین شناسند که تو از خویشتن: این سر و روی و دست و پای و گوشت و پوست ظاهر بیش نشناسی...
و از باطن خود این قدر شناسی که چون گرسنه باشی نان خوری و چون خشمت آید در کسی افتی و چون شهوت غلبت کند قصد نکاح کنی؛ و همه ستوران اندر این با تو برابرند. پس تو را حقیقت خود طلب باید کرد تا خود تو چه چیزی و از کجا آمدی و کجا خواهی رفت و اندر این منزلگاه به چکار آمده ای و تو را از بهر چه آورده اند و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست...
و این صفات که در باطن تو جمع کرده اند، بعضی صفات ستوران و بعضی صفات ددگان و بعضی صفات دیوان و بعضی صفات فرشتگان است، تو از این جمله کدامی و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران غریب و عاریت اند؟ که چون این ندانی سعادت خود طلب نتوانی کرد...
 «امام محمد غزالی»
باران سیفی
۰۱ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر