طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۴۸ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

روح را یک چند در این منزل اعراف صفت- که میان بهشت عالم صفات خداوندی است و دوزخ عالم هستی- بدارند، و به شراب شهود بقایای صفات وجود از او محو می کنند. پی در احتباس روح، و غلبات شوق او به حضرت، و تصرفات واردات غیبی، انواع کرامات بر ظاهر و باطن پدید آمدن گیرد. 
اگر رونده در این مقام بدین نعمتها بازنگرد به چشم خوش آمد، از حضرت منعم بازماند، و اگر خاک متابعت در دیده جان کشد مستحق مطالعه آیات کبری گردد. این آن عتبه است که خون صد هزار صدّیق بر خاک امتحان ریخته شد و آب به آب برنیامد!
ای بسا روندگان صادق و طالبان عاشق، که در خرابات ارواح به جام کرامات مست طافح شدند، و ذوق شرب آن شراب بازیافتند، و در مستی عجب و غرور افتادند، و هرگز روی هشیاری و بیداری ندیدند! و آن کرامات را بت وقت خویش ساختند و زنّار خوش آمد آن بر بستند و روی از حق بگردانیدند، و فرا خلق آورند...
باران سیفی
۰۵ دی ۸۹ ، ۲۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
روح را یک چند در این منزل اعراف صفت- که میان بهشت عالم صفات خداوندی است و دوزخ عالم هستی- بدارند، و به شراب شهود بقایای صفات وجود از او محو می کنند. پی در احتباس روح، و غلبات شوق او به حضرت، و تصرفات واردات غیبی، انواع کرامات بر ظاهر و باطن پدید آمدن گیرد. 
اگر رونده در این مقام بدین نعمتها بازنگرد به چشم خوش آمد، از حضرت منعم بازماند، و اگر خاک متابعت در دیده جان کشد مستحق مطالعه آیات کبری گردد. این آن عتبه است که خون صد هزار صدّیق بر خاک امتحان ریخته شد و آب به آب برنیامد!
ای بسا روندگان صادق و طالبان عاشق، که در خرابات ارواح به جام کرامات مست طافح شدند، و ذوق شرب آن شراب بازیافتند، و در مستی عجب و غرور افتادند، و هرگز روی هشیاری و بیداری ندیدند! و آن کرامات را بت وقت خویش ساختند و زنّار خوش آمد آن بر بستند و روی از حق بگردانیدند، و فرا خلق آورند...
باران سیفی
۰۵ دی ۸۹ ، ۲۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از این همه بی خیالی ات، گاهی دلم اونقدر می گیره که احساس می کنم داره می ترکه. من هر روز دلتنگ ترم و تو هر روز مشغول تر، من هر شب غمگین ترم و تو هر شب فراموشکارتر، من هر لحظه عاشق ترم و تو هر لحظه بی تفاوت تر. اگه می خواستم به امید تو باشم تا حالا صد بار تو قعر نا امیدی پوسیده بودم، خدا رو شکر که خدایی دارم همه نور و امید...برو، هر جا دوست داری برو، یاد گرفتم عشقم رو رها کنم، پابند اگه شده باشی جای دوری نمی ری...می دونی، راستش اینا اصلا مهم نیست. شاید از بس ازت نا امید شدم مثه بچه ها همش دنبال یه بهونه ام که قدری از محبتم به تو کاسته بشه، که بگم منم مثه تو هیچی جز خودم برام مهم نیست، که به خودم و تو ثابت کنم می تونم بی مهر باشم، اما می شه؟ کاش می شد...
هر روز سعی می کنم در کمال آرامش به دوستام و دور بری هام برسم و مراقب باشم آهنگ زندگی تغییر نکنه و زیر خنده ها و حرفای آرامش بخش و شروشور بازی هام قایم کنم این همه دلتنگی و انتظار و نیاز به تو رو و تو چه اصراری داری به عبور... بودن و نبودنت هر دو بهونه اس، تنها چیزی که بعد از دیدن چشمهای تو بی بهونه همیشه تو وجودمه، دلتنگی و یه دنیا نور و امیده، خالص و حقیقی. دوستت دارم، هر جا که باشی...

باران سیفی
۰۵ دی ۸۹ ، ۱۶:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
صبح رفته بودم آزمایشگاه واسه آزمایش خون، خانومه با کلی مهربونی ازم پرسید: آخی بچه اولته!
من که گوشام گرفته بود گفتم ببخشید چی. گفت باردارین دیگه؟ یه جوری پرسید که یهو این سوال برام پیش اومد که یعنی یه سرماخوردگی ساده ممکنه منجر به بارداری بشه؟! غرق سوال و جواب های خودم بودم که گفتم: نمی دونم!
بعد دوباره پرسید جلوگیری می کنی؟
بعد باز این سوال برام پیش اومد که یعنی از چی باید جلوگیری کنم، و تازه چه جوری؟
همینطوری که مشغول فکر بودم باز سوالشو تکرار کرد، منم هاج و واج نیگاش می کردم، خانومه هم ماشاالله کنجکاوی در حد دانشمندا! یه بند داشت با حرفاش سوالات جدید برام ایجاد می کرد که بالاخره بعد از 5 دقیقه مغزم به زبونم فرمون! داد که افتخار بده و بگه: عزیزم من هنوز ازدواج نکردم!
یه اااااااا بلند گفت و سریع رفت. من موندم یعنی مردم چه جوری می بینن؟! چییییییییییییییییییش، والااااااااااااااااا

پی نوشت: وقتی مریضم فرآیند فکر کردن و کند شدن تصمیم گیری در ذهنم شدت بیشتری پیدا می کنه خوب، اینکه دیگه خنده نداره!
باران سیفی
۰۴ دی ۸۹ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
نمی تونم شرایط رو تحلیل کنم، مرز بین ریا و عمل واقعی رو نمی دونم کجاست... آیا بقیه رو ملامت می کنم تا خودم احساس خوبی داشته باشم؟! پیش کی؟! یا واقعا هدفم تحلیل وقایعه؟ الان دقیقا چه احساسی دارم نمی دونم، اما یه جوریم.
باران سیفی
۰۳ دی ۸۹ ، ۱۲:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
مریضی ام هم با بقیه فرق داره! یه جور شبه آنفولانزا گرفته ام دو سه روزیه که تو اوج کارها و مشکلات و سردرگمی هام، فقط خوابم میاد و سرم همش درد می کنه. احساس پَرپَر شدن دارم!
باران سیفی
۰۲ دی ۸۹ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
مریضی ام هم با بقیه فرق داره! یه جور شبه آنفولانزا گرفته ام دو سه روزیه که تو اوج کارها و مشکلات و سردرگمی هام، فقط خوابم میاد و سرم همش درد می کنه. احساس پَرپَر شدن دارم!
باران سیفی
۰۲ دی ۸۹ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دلم می خواد زل بزنم تو چشمات و ساعتها، نه، سالها آروم و بی صدا نگاهت کنم و نگاهت کنم و صدای قلبم تنها صدایی باشه که همه جا رو پر کنه. من باشم و تو باشی و سکوت و شب و ستاره ها. نگاه کردن و لبخند زدن تنها کاری که برای ابراز تشکر در مقابل بی نهایت لطفت از دستم بر میاد، در مقابل بی نهایت مهر تو، هیچ حرفی جای فریادهای دل و لبخند سکوت رو نمی گیره...دوستت دارم...

باران سیفی
۰۲ دی ۸۹ ، ۱۰:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر