طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

چشمانِ سیاهِ تو فریب‌ات می‌دهند ای جوینده‌ی بی‌گناه! ــ تو مرا هیچ‌گاه در ظلماتِ پیرامونِ من بازنتوانی یافت؛ چرا که در نگاهِ تو آتشِ اشتیاقی نیست...
مرا روشن‌تر می‌خواهی
از اشتیاقِ به من در برابرِ من پُرشعله‌تر بسوز
ورنه مرا در این ظلمات بازنتوانی‌یافت
ورنه هزاران چشمِ تو فریب‌ات خواهد داد، جوینده‌یِ بی‌گناه!
بایست و چراغِ اشتیاقت را شعله‌ورتر کن...

«شاملو»
باران سیفی
۰۲ آذر ۸۹ ، ۲۱:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
لازم نیست باهام تند حرف بزنی تا بفهمم عصبی هستی و این روزا اصلا حال و حوصله نداری. حیف که به فکر از دست رفتن زمان برای بدست آوردن همه چیز هستی جز دل من...
باران سیفی
۰۲ آذر ۸۹ ، ۱۴:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
"I am thirsty for this water," said the little prince. "Give me some of it to drink..."
And I understood what he had been looking for.
I raised the bucket to his lips. He drank, his eyes closed. It was as sweet as some special festival treat. This water was indeed a different thing from ordinary nourishment. Its sweetness was born of the walk under the stars, the song of the pulley, the effort of my arms. It was good for the heart, like a present. When I was a little boy, the lights of the Christmas tree, the music of the Midnight Mass, the tenderness of smiling faces, used to make up, so, the radiance of the gifts I received.
"The men where you live," said the little prince, "raise five thousand roses in the same garden-- and they do not find in it what they are looking for."
"They do not find it," I replied.
"And yet what they are looking for could be found in one single rose, or in a little water."
"Yes, that is true," I said.
And the little prince added:
"But the eyes are blind. One must look with the heart..."
«The little prince»
باران سیفی
۰۱ آذر ۸۹ ، ۲۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
"I am thirsty for this water," said the little prince. "Give me some of it to drink..."
And I understood what he had been looking for.
I raised the bucket to his lips. He drank, his eyes closed. It was as sweet as some special festival treat. This water was indeed a different thing from ordinary nourishment. Its sweetness was born of the walk under the stars, the song of the pulley, the effort of my arms. It was good for the heart, like a present. When I was a little boy, the lights of the Christmas tree, the music of the Midnight Mass, the tenderness of smiling faces, used to make up, so, the radiance of the gifts I received.
"The men where you live," said the little prince, "raise five thousand roses in the same garden-- and they do not find in it what they are looking for."
"They do not find it," I replied.
"And yet what they are looking for could be found in one single rose, or in a little water."
"Yes, that is true," I said.
And the little prince added:
"But the eyes are blind. One must look with the heart..."
«The little prince»
باران سیفی
۰۱ آذر ۸۹ ، ۲۱:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 این بین فقط عجبم میاد از آسمون...
دیگه هیچ اتفاقی برام عجیب نیست بس که این مدت یاد گرفتم بی حس شم و رویاها و انتظاراتم رو فراموش کنم. فقط نمی دونم چرا آسمون اینقدر سرد شده، اون چرا اشکاش یخ شده، اون چرا مسخ شده، دلم بدجوری هوای بارون کرده این روزها...
باران سیفی
۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گفته بودم فقط در دو حالت ساکتم، یا وقتی خیلی تو فکرم، یا وقتی خیلی تو فکرم! گفته بودم، نگفته بودم؟!
باران سیفی
۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۸:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گفته بودم فقط در دو حالت ساکتم، یا وقتی خیلی تو فکرم، یا وقتی خیلی تو فکرم! گفته بودم، نگفته بودم؟!
باران سیفی
۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۸:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
فردریش نیچه فیلسوف آلمانی گفته است:
- نمی ارزد که آدم وقتش را به بررسی بگذراند؛ اشتباه های مکرر جزئی از ذات انسان است.
استاد می گوید:
- برخی مردم اصرار دارند ثابت کنند در مورد مسائل جزئی درست عمل کنند. اغلب به خودشان اجازه نمی دهند اشتباه کنند و از این رفتار چیزی نصیب شان نمی شود جز ترس از پیشروی. ترس از اشتباه دری است که ما را در قلعه "میانه روی" حبس می کند. اگر بتوانیم بر این ترس غلبه کنیم، گاه بزرگی به سوی آزادی مان برداشته ایم.
«مکتوب»
باران سیفی
۲۷ آبان ۸۹ ، ۱۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
لباس بچه واقعا زیباست، برای من که از بین انواع پوشیدنی ها، عاشق کفشم! کفش از همه چیز زیباتر. فکر کن، چه مرد کوچولویی به نظر بیاد جوجه ای که اینا رو پاش کنه :) 
چند شب پیش خوابی دیدم که تعبیرش بچه دار شدن یکی از دوستانمه، خیللللللللللللللللللی براش خوشحالم، می دونم عاشق بچه است و مادر خوبی خواهد شد. امیدوارم خدای مهربونم بچه سالم و صالحی بهشون عطا کنه. البته درسته که هنوز کسی بهم چیزی نگفته و فعلا فقط در حد خوابه، اما معمولا این جور وقتا احساسم اشتباه نمی کنه، قبلا بارها تجربه کردم ;) 
ان شاالله همه بچه های خوبی برای پدر مادرهامون باشیم و پدر و مادرهای بهتری برای آیندگان.

پی نوشت: درسته که سونوگرافی سرخودم اما دیگه اونقدر پیشرفته نیستم که هنوز هیچی نشده جنسیت بچه رو هم تشخیص بدم! کفشها پسرونه ان چون من عاشق پسر کوچولوهام، گفتم که بهونه نداشته باشی واسه دست انداختنم! بعدشم وقتی بدنیا اومد بهت ثابت می شه وقتی می گم می دونم، می دونم جونی :-*
باران سیفی
۲۵ آبان ۸۹ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
لباس بچه واقعا زیباست، برای من که از بین انواع پوشیدنی ها، عاشق کفشم! کفش از همه چیز زیباتر. فکر کن، چه مرد کوچولویی به نظر بیاد جوجه ای که اینا رو پاش کنه :) 
چند شب پیش خوابی دیدم که تعبیرش بچه دار شدن یکی از دوستانمه، خیللللللللللللللللللی براش خوشحالم، می دونم عاشق بچه است و مادر خوبی خواهد شد. امیدوارم خدای مهربونم بچه سالم و صالحی بهشون عطا کنه. البته درسته که هنوز کسی بهم چیزی نگفته و فعلا فقط در حد خوابه، اما معمولا این جور وقتا احساسم اشتباه نمی کنه، قبلا بارها تجربه کردم ;) 
ان شاالله همه بچه های خوبی برای پدر مادرهامون باشیم و پدر و مادرهای بهتری برای آیندگان.

پی نوشت: درسته که سونوگرافی سرخودم اما دیگه اونقدر پیشرفته نیستم که هنوز هیچی نشده جنسیت بچه رو هم تشخیص بدم! کفشها پسرونه ان چون من عاشق پسر کوچولوهام، گفتم که بهونه نداشته باشی واسه دست انداختنم! بعدشم وقتی بدنیا اومد بهت ثابت می شه وقتی می گم می دونم، می دونم جونی :-*
باران سیفی
۲۵ آبان ۸۹ ، ۲۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر