دیدی اون موقع که گفتم می می دونم بیخود نبود، فکر کن، یعنی اون موقع خود مادر پدره هم هنوز نمی دونستن!!! دفعه قبلم همینطوری شده بود :) خدا رو شکر شکر شکر، امیدوارم فرزند سالم و صالحی داشته باشن.
یه لبخند عمیق و کلی آرامشی رو که از تو گرفتم می ذارم اینجا تا یادم بمونه هر چقدرم اذیت بشم باز خدای مهربونم اونقدر بهم لطف داشته که چند دقیقه ای پیش تو بودن همه ناراحتی هام رو از یادم ببره و دوست داشتن، غرقم کنه و تهش از اون همه غصه یه فاتحه بمونه واسه دنیا و عُمّال مفلوکش! و حتی خود تو محو بشی تو نور مهر...
پی نوشت: صدای خش خش خزون فصلی طه رو بذار پای پریود این ماه که قدری کش اومده از دو طرف! دنیا همون دنیاس و من و تو همون آدمها. شادی هام رو همیشه تو حضورتون خرج می کنم، می شناسینم همتون. طه آبستن فراق واسه من، اگه کمتر خنده به لبت میاد بعد عبور. ببخش تلخی گاه به گاه قلمم رو...
* راستی یادت نره به ماهی هام غذا بدی، چشمشون به دستای مهربونته ;)
یه لبخند عمیق و کلی آرامشی رو که از تو گرفتم می ذارم اینجا تا یادم بمونه هر چقدرم اذیت بشم باز خدای مهربونم اونقدر بهم لطف داشته که چند دقیقه ای پیش تو بودن همه ناراحتی هام رو از یادم ببره و دوست داشتن، غرقم کنه و تهش از اون همه غصه یه فاتحه بمونه واسه دنیا و عُمّال مفلوکش! و حتی خود تو محو بشی تو نور مهر...
پی نوشت: صدای خش خش خزون فصلی طه رو بذار پای پریود این ماه که قدری کش اومده از دو طرف! دنیا همون دنیاس و من و تو همون آدمها. شادی هام رو همیشه تو حضورتون خرج می کنم، می شناسینم همتون. طه آبستن فراق واسه من، اگه کمتر خنده به لبت میاد بعد عبور. ببخش تلخی گاه به گاه قلمم رو...
* راستی یادت نره به ماهی هام غذا بدی، چشمشون به دستای مهربونته ;)
هنوزم رقص برف به همون قشنگیه که بود، هنوزم نگاه کردن به دونه هاش هزارهزار عبرتِ از عمر کوتاه و زودگذره...همه چیز همونطوره که بود...باید عجله کرد، باز بعدِ سرما بهار میاد و گرمای خورشید دوباره همه جا رو پر می کنه. باید جنبید وگرنه روسیاهی اش می مونه برای ما....
عشقی است که از ازل مرا در سر بود. کاری است که تا ابد مرا در پیش است. معذورید که شما را سر و کار با عشق نبوده است. شما خشک زاهدان صومعه نشین حظایر قدس اید! از گرمروان خرابات عشق چه خبر دارید؟ سلامتیان را از ذوق حلاوت ملامتیان چه چاشنی؟...
چنان درد و ترسی وجودمو گرفته که دندون هام رو هم کلید شدن. می ترسم، از جنون، خشم، خودخواهی و تعصب. می ترسم از کوری، از فقر روحی و ذهنی، می ترسم و درد می کشم. دنیایی رو که می شه با محبت و نرمش بهشتش کرد، کوری و حقارت ما آدمهای دونِ گاهی اونچنان جهنمی ازش می سازه که شراره هاش دوزخ رو تو خودش فرو می بره... زبونم رو انگار قورت دادم، دلم نمی خواد حرف بزنم. هیچ، فقط سکوت. نشستم و فکر می کنم، نیمه شب شده و من عاجز از گردش روزگار و آدمها گیج گیجم و سخت دلگیر و تنهام.... می ترسم و تو چه می دونی چه قدر به وجودت نیاز دارم.....