طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

عزیزم جلوی چشمام پرپر می زنه و من غرق حسرت و داغم
حسرت محبتی که باید نثارش می کردم ونکردم، کوتاهی هایی که نباید می کردم وکردم
حسرت ناتوانی و عجز خودم و بقیه وقتی نمی تونیم هیچ کاری برای کم کردن رنجش کنیم
چه دردی داره وقتی تلاش سختش رو برای نجات از وضعیتش می بینم و نهایت ناتوانی انسان رو درک می کنم
وقتی تقلای بی فایده اش رو برای حرف زدن و حرکت کردن می بینم و کاری از دستم بر نمیاد
و نمی دونی وقتی حسرتش رو برای میل به نگاه کردن به عزیزانش می بینم و ناتوانی برای برگردوندن نگاهش، چقدر عذاب آوره
وقتی حتی نمی تونه برای دقایقی پلکهاش رو روی هم بگذاره تا چشمهای خشک و خسته اش قدری آروم بگیره
چه عذابیه وقتی حرکت لبهای بی جونش رو از بین تمام لوله ها و باندهای دور دهنش به تمنای آب می بینم و نمی تونم بهش بدم
وقتی تن کبود و ورم کرده اش رو می بینم که حتی قادر نیست کوچکترین حرکتی کنه
وقتی ساعت ملاقات تموم می شه و با همه وجود ناتوانش زبون می شه به تمنای موندن و گریزی نیست
دلتنگتم عزیز، بی تاب نگاه پر مهر و سکوت پر معنات وقتی بی صدا می نشستی کنارم و زل می زدی به منی که بی تفاوت و سخت مشغول کارم بودم
وقتی دیگه مدتی بود نه از تنهایی ناله می کردی و نه از درد و من هنوز نفهمیده بودم عمق دردت رو و به خیالم می شد به این همه تنهایی عادت کرد، وای که چه خام و نادون بودم، وای که چه قدر نشناس و بی وفا بودم...
و براستی روزی خواهد آمد که هیچ چیزی از مال و فرزند و اندوخته، جز عمل، یاور انسان و تنهایی پر غربتش نیست....
التماس دعا...
۹۱/۰۴/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
باران سیفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی