گر از این منزل ویرانه سوی خانه روم...
جمعه, ۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۵:۳۸ ب.ظ
436 امین پُست این وبلاگه و من نمی دونم عمری برای همچنان برپا نگه داشتن امید به حضور منتظر ظهورش خواهم داشت یا نه. این نه سوالی خاص الانمه ها، نه، هر روز بوده و من نبودم. سوال همیشه هست، اما من شاگرد خوبی نبودم برای بخاطر سپردنش، چه برسه به آماده شدن برای روز پاسخ...
چه مرگ نزدیکه و چه انسان غافل... دارم دعای سمات گوش می دم و فکر می کنم آیا جمعه دیگه ای هست برای دوباره گوش دادن؟ که جمعه دیگه ای هست و من شاید دیگه نباشم...
حرفامو زدم باهاش، صاف و پاک، چیزی نگفته نمونده، جز چشم انتظار من که همچنان منتظر کرم و مهر بی پایانشه به هر پاسخی که صلاح بدونه و می دونم اون خدایی که با مهرش از اعماق جهنم کشیدتم بیرون و عاشقی یادم داد جز خیر برام رقم نمی زنه که با مهر شناختمش. بارم بسته است، چه برای موندن و ادامه دادن چه برای رفتن. التماس دعا دارم و طلب بخشش که اگه زودتر بیدار می شدم باید هر روز طلبش می کردم و شکر هر لحظه بودن و حیف و صد افسوس که حجاب چهره جان همیشه غبار تن بوده و من غافل...
تنها می مونه شفاعت بواسطه طه، که باور دارم نیت های پاک به درگاهش نه گم می شن و نه کم. توکلت علی الله الذی لا یموت و لا ینسی...
۹۰/۰۷/۰۱