گشته ام در جهان و آخر کار، دلبری بر گزیده ام که مپرس
جمعه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۲۸ ب.ظ
این روزا بیشتر از همیشه از خودم و کارام شرمنده ام، آدمهای خوبی که از محبتت بهم امکان دادی کنارشون باشم از خودم شرمنده ام می کنن پیش تو. دیدن خوبی هاشون شرمنده ام می کنه. با بعضی ها بودن، بعضی زندگی ها، بعضی ها می شه حسرت رو دل آدم. بس خوبن...
اما، تا تو بهم فرصت دادی و هستم، تا زندگی هست، معنا نداره حسرت، اینا یعنی هنوز امیدی هست، یعنی هنوز فرصت دارم، یعنی هنوز برای تغییر و اصلاح دیر نشده، خدا نکنه دیر بشه...
خودم رو اندازه خوبی هاشون نمی دونم، اندازه کنارشون بودن نیستم، هم قدشون نیستم می دونم، همین که می بینمشون و شناختمشون خودش از لطف بی نهایت توست و یه دنیا شکر داره اما راستی راستی زندگی کردن با این آدمها دیگه حد من نیست، هست؟!
خدایا، من وافقم به کوتاهی ام، به گناهانم، به شرمندگی ام به درگاه تو، به کاستی هام، به ضعفها و نقصهام، خدایا، آگاهم کردی به لطف خودت و امکان شناخت دادی بهم، اما خدا، همونقدر که من رو به من شناسوندی، خودت رو هم به مهر و کرم و لطف شناسوندی، خدایا، اگه کاستی ها و نقصهام رو دیدم و امید به اصلاح و تغییر رو تو وجودم گذاشتی همه از لطف و مهر بی حد توست و کرمت که می دونم عشق تو به کمال و هدایتم بی حده. خدایا، پس نا امیدم نکن، اگه من قد این آدمها نیستم، تو که قد دادن و کمک هستی. خدایا، اگه من حقیرم، تو که خدای من و بزرگی. خدایا اگه من لایق نیستم و امیدی بهم نیست، تو نهایت کمال و خوبی هستی و سرچشمه امیدم. خدایا، پس با همه وجودم، به بزرگی تو، به شناختی که تو از تو بهم بخشیدی، ازت بهترین رو می خوام، زندگی با آدمهایی که به عشق خودت عاشقشون کردی و مهرشون رو تو قلبم گذاشتی. خدایا، اگه دوستم نداشتی، اگه نمی خواستی بزرگم کنی به مهرت، اگه هدایتم رو نمی خواستی، چرا مهر عاشقان و بندگان خوب خودت رو تو قلبم می کاری، خدایا، اگه امیدی به من نداری، چرا امید به هدایت و کمال و خوبی رو به قلبم جاری می کنی. خدایا از تو به بزرگی تو بخشش و کمال و سعادت طلب می کنم نه به اندازه حقارت خودم، پس با من اون کن که تو اهلش هستی نه اونچه که منم بحق محمد و اله الطبین الطاهرین آمین ربّ العالمین.
۹۰/۰۶/۱۸