طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست...

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۹، ۰۱:۰۸ ب.ظ
 آدمی می باید که آن ممیز خود را عاری از غرضها کند و یاری جوید در دین. دین یار شناسی است. اما چون عمر را با بی تمییزان گذرانید، ممیزه او ضعیف شد، نمی تواند آن یار دین را شناختن. تو این وجود را پروردی که درو تمییز نیست.تمیز آن یک صفت است نمی بینی  که دیوانه را دست و پای هست اما تمییز نیست.
تمیز آن معنی لطیف است که در توست و شب و روز در پرورش آن بی تمییز مشغول بوده ای. بهانه می کنی که آن به این قایم است آخر این نیز با آن قایم است. چون است که کلی در تیمار داشتِ اینی و او را بکلی گذاشته ای؟
بلکه این به آن قایم است و آن به این قایم نیست. آن نور ازین دریچه های چشم و گوش و غیرذلک برون می زند. اگر این دریچه ها نباشد از دریچه های دیگر سر بزند. همچنان باشد که چراغی آورده ای در پیش آفتاب که آفتاب را با این چراغ می بینم. حاشا اگر چراغ نیاوری آفتاب خود را بنماید. چه حاجت چراغ...
امید از حق نباید بریدن. امید سر راه ایمنی است. اگر در راه نمی روی، باری، سر راه را نگاه دار. مگو که «کژیها کردم». تو راستی را پیش گیر، هیچ کژی نماند. راستی همچون عصای موسی است، آن کژیها همچون سحرهاست. چون راستی بیاید همه را بخورد. اگر بدی کرده ای با خود کرده ای، جفای تو به وی کجا رسد؟
مرغی که بر آن کوه نشست و برخاست بنگر که در آن کوه چه افزود و چه کاست. چون راست شوی آن همه نماند. امیــــــد را، زنـــــهار مبـــــر....
۸۹/۱۲/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
باران سیفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی