صبر تلخ
دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ
با سکوتی، لبِ من
بسته پیمانِ صبور ــ
زیرِ خورشیدِ نگاهی که ازو میسوزم
و بهنفرت بستهست
شعله در شعلهی من،
زیرِ این ابرِ فریب
که بدو دوخته چشم
عطشِ خاطرِ این سوختهتن،
زیرِ این خندهی پاک
و وردِ جادوگرِ کین
که به پای گذرم بسته رسن...
آه!
دوستانِ دشمن با من
مهربانانِ درجنگ،
همرَهانِ بیره با من
یکدلانِ ناهمرنگ...
من ز خود میسوزم
همچو خونِ من کاندر تبِ من
بیکه فریادی ازین قلبِ صبور
بچکد در شبِ من
بسته پیمان گویی
با سکوتی لبِ من.
«احمد شاملو»
۸۹/۰۵/۱۸