رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات، بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۸۹، ۰۸:۱۱ ب.ظ
برگشتم اما دلتنگم. پر از امید شدم، اما دلتنگم...
باز منم و یه عالم مشق! عقب افتاده. اما منیت من یه فرقهایی کرده حالا، هر چند ناچیز، اما فرق کرده. درسته که قدّم اندازه سفر دهساله و صد ساله یه شبه نبود، نیست، اما اندازه درک دلتنگی محبوب بی همتایی چون علی ابن موسی الرضا که هست، هست؟! کاش باشه...
همین که دلتنگی اش نصیبم بشه خودش یه دنیااا نعمته، به خدا نعمته، که من کجا و عشق چون اویی کجااا...
۸۹/۰۵/۱۵
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره
هوای شهر تو با بوی گلاب
پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بد جوری غریبی میکنه
آخه جز تو دردمو کی می دونه
دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره
چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره
این راه دورم خبر از دل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره