الهی به امید تو
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۴:۱۶ ب.ظ
یه هفته می خوام استراحت بدم به ذهن مرخصم! می خوام برم خونه تکونی دل، واسه ماه رمضان می خوام آماده شم، می دونم می دونم اونقدر این خونه بهم ریخته و کثیف هست که بیشتر از اینا وقت می خواد واسه پاک شدن، اما بالاخره کاچی به از هیچیه!
می رم شاید بتونم مرغ دل رو از اسارت نجات بدم و آزادش کنم از شر بندهای منیت و ناپاکی هاش، بلکه بشه پر کشیدنش تو هفت نه که هفتاد آسمون مهر اله رو ببینم. که اگه ماه رمضان بیاد و این من همون منی باشه که هست، که بود، واااااااای باران، وای من...
می رم شاید بتونم مرغ دل رو از اسارت نجات بدم و آزادش کنم از شر بندهای منیت و ناپاکی هاش، بلکه بشه پر کشیدنش تو هفت نه که هفتاد آسمون مهر اله رو ببینم. که اگه ماه رمضان بیاد و این من همون منی باشه که هست، که بود، واااااااای باران، وای من...
بعدشم، هر کی می گه اراده آدم نمی تونه وقتی پروردگارش بخواد و کمکش کنه، یه شبه ره ده ساله (باز ده سال معقول تره واسه من تا صد سال، خودم نیستم خدام که هست!) رو بره، واسه خودش گفته، من که رفتم. حلالم کنید.
۸۹/۰۵/۰۹
خدایا! اگر شایسته رحمت تو نیستم، تو سزاواری که رحمت گستردهات را بر من عطا کنی.
إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ
خدایا! گویا چنانم که در پیشگاه لطف تو ایستادهام و سایهسار توکل نیکویم بر من بال گشوده و آنچه را تو شایسته آنی گفتهای و مرا در هالهای از بخشایش خویش پوشاندهای.
......................
إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ
پروردگارا! من بنده توام و زاده بنده تو. در آستان بزرگیت ایستادهام و کرمت را وسیله تقرب به حضور تو قرار دادهام.
إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ
خدایا! بندهای زشتکارم که به عذرخواهی آمدهام، از نگاه تو شرم نداشتهام، اینک از تو بخشش میطلبم، چرا که عفو، صفتبزرگواری توست.
..............
إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَی حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ
خداوندا! هرگز نومیدی را بر حسن ظن خویش مسلط نساختهام،و هرگز امیدم از کرم نیکو و زیبایت نگسسته است.