طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

درد دوست (با ساکن روی د دوم درد)

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۹، ۰۵:۳۳ ب.ظ
چرا دروغ؟
عاشق زن بودن ام هستم. عاشق این همه انتظار و درد، عاشق این همه دوست داشتن، این همه نیاز، این همه مهر بی دریغ، این همه رویا، آرزو، این همه یاد تو، این همه یاد تو...و دوست دارم فریاد بزنم من یک زن ام. گیر نده، حالا دختر، چه فرقی داره، مهم نفسشه ;)
آره داشتم می گفتم، با همه دردی که داره، باز عاشق زن بودن ام هستم، عاشق خدایی که منو در این کالبد آفرید. حالا دیگه مطمئنم برای چی آفریده شدم، برای دوست داشتن تو، برای مهرورزی، برای نثار کردن بی دریغ هر چه محبت و آرامش به وجود دیگران، برای زن بودن، برای مادر بودن. هر چند هنوز نه زن هستم و نه مادر، شاید هرگز هم نباشم، مهم این ها نیست، مهم این همه ویژگی و توانایی خارق العاده است که در وجودم به ودیعه نهاده شده و از داشتن همه اونها لذت می برم. حالا بودن یا نبودن، فعلا مسئله این نیست!
حکایتِ همون دونه اس، دونه از اول می دونه که برای چی خلق شده، دونه مسیر زندگیشو حفظه، لازمه نیست کسی یادش بده، دونه دونه است، برای جَوونه زدن آفریده شده، برای رویش، اگه هرگز هم شرایطش فراهم نشه چیزی از داشته ها و استعدادهاش کم نمی شه، شاید فقط سختی و درد کمتری بکشه؟ نه؟...
می بینی، برای یه زن زندگی سراسر درده، درد انتظار، درد دوری، درد صبر، درد دوست داشتن، درد رهایی،  درد فراموشی، و من همه این دردها رو دوست دارم و باید اعتراف کنم که آره زن بودن ام رو دوست دارم، حالا بودن یا نبودن، گفتم که فعلا مسئله این نیست;)
۸۹/۰۳/۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
باران سیفی

نظرات  (۱)

الا ای طوطی گویای اسرار
مـبادا خالیت شـکر ز مـنـقار
سرت سبز و دلـت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخـن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین مـعـما پرده بردار
بـه روی ما زن از ساغر گـلابی
کـه خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار
چه ره بود این که زد در پرده مطرب
که می‌رقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در می‌افکند
حریفان را نه سر ماند نه دسـتار
سـکـندر را نمی‌بخشـند آبی
بـه زور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهـل درد بـشـنو
بـه لـفـظ اندک و معنی بسیار
بـت چینی عدوی دین و دل‌هاست
خداوندا دل و دینـم نـگـه دار
بـه مسـتوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مـگو با نـقـش دیوار
بـه یمـن دولـت منصور شاهی
عـلـم شد حافظ اندر نظم اشعار
خداوندی بـه جای بـندگان کرد
خداوندا ز آفاتـش نـگـه دار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی