باده پرست
سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۳۳ ب.ظ
سومین روز از سال جدید. این روزا خیلی تنهام البته کاملا خود خواسته، نرفتم تا بمونم! فکر کنم و به کارام برسم. هر چند به هر کاری برسم به کارام نمی رسم... دارم به تک تک ثانیه هایی که از عمرم گذشته فکر می کنم. این چند روزه کارم همینه. دلتنگم و این تنها چیزیه که قدری آرومم می کنه یا حداقل می خوام که آرومم کنه...کلی اتفاقهای خوب داره برای خانواده می افته اما من موندم تو تنهایی تا برم تو لاک خودم و ببینم چمه. نمی دونم. هنوز نفهمیدم. فکر کنم دیگه خسته شدم. تنها موندم تا از تنهایی تو تنهایی با تنهایی، غر بزنم به تنهایی...شاید این بهترین راه باشه برای فراموش کردن خواسته دل، هر چند مصداق همون بیت معروف حافظم که:
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
اما خودت گفتی کمر کوه کم است از کمر مور اینجا/ ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست...از وقتی دیدمت دیگه نا امیدی برام معنا نداره هر چند دلگیر بشم. آدم دیگه به خودش که نمی تونه دروغ بگه. کاش، کاش می شد یکبار دیگه بیام پیشت، کاش چشمم بقیع رو می دید. کاش می شد یکبار دیگه افتخار زیارت رسول الله رو پیدا کنم، کاش می شد برسم به عرفات و حیرون و سرگردون بگردم دنبال یار، کاش می شد.کاش...
۸۹/۰۱/۰۳
کـه بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
کـه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنـگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظـت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر اسـت
حیف باشد که ز کار همـه غافـل باشی
نـقد عـمرت بـبرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکـل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفـتـن آسان بود ار واقف مـنزل باشی
حافـظا گر مدد از بخت بـلـندت باشد
صید آن شاهد مطـبوع شـمایل باشی