ولایت
شنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۰۷:۲۱ ب.ظ
بار دگر به سینه ما داغ آمده
بادی سیاه بر سر این باغ آمده
سبزی که قامتش همه رنگ سیاهی است
سبزی که تار و پود تنش از تباهی است
از نسل شمر و حرمله قومی رسیدهاند
بر دوش خویش بیرق سبزی کشیدهاند
اینان که دست قدرت حق را ندیدهاند
داغ حسین بر جگر ما ندیدهاند
ما در ره حسین سراپایمان سر است
دلهایمان چو آهن و چشمانمان تر است
مردن برای او بود آمال قلبمان
عشق حسین در دل ما هست چون زبان
ای وای اگر که رهبرمان رخصتی دهد
تا مرغ دل زپیکر خاکیمان رهد
با بیرقی که سرخ زخون کبوتر است
بر روی لب تلاطم اللهاکبر است
...از بیخ برکنیم علفهای هرزه را
«سروده «علی نوروزی
۸۸/۱۰/۱۲