غافل
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۵۰ ب.ظ
در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفضیل در هر پیشه ای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طبّ و غیر ذلک می کنند و هیچ آرام نمی گیرند زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است.
آخر معشوق را دلارام می گویند یعنی که دل به وی آرام گیرد پس به غیر چون آرام و قرار گیرد؟
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایه های نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است. خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز برو کوته شود و درین پایه های نردبان عمر خود را ضایع نکند....
«فیه ما فیه»
۸۸/۱۰/۰۳