این پاییز هم گذشت. هفته سختی بود هفته آخر پاییزم، قرار بود کلی کارای خوب کنم، از دو روز مرخصی یه روزش واسه مریض داری و صله رحم و کمک به مادر و کلاس و مرور درسهای عقب افتاده زبان گذشت و روز بعدش طبعا باید استراحت می کردم! خوب لازم بود!
قبلاها یادمه کارا طبق برنامه پیش می رفت، حالا اون موقع ها برنامه ها برنامه بود یا من یه منه دیگه نمی دونم اما می دونم الانا دیکه اون وقتا نیس! خیلی چیزا دیگه مثه اون وقتا نیس...