طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طـــه

وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى

طبقه بندی موضوعی

۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

الان شما تو تَرکی؟ (نخونی توُ تُرکی ها!! منظورم تَرک کردنیه که برای اعتیاد و سایر بلایای خانمان سوز! بکار میره، در مورد اینکه من بلای خانمان سوز هستم یا نه البته جای بحث داره که باشه به وقتش! در ضمن به من ربطی نداره که زبان شیرین فارسی اینجوریه!...)
یعنی یک در هزار، احیانا جای کسی تو قلبت خالی نیست؟!...هیچ مشکل خاصی در قسمت میانی قفسه سینه ات احساس نمی کنی؟  همه چی خوبه؟ ردیف؟...واقعا که...
باران سیفی
۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
لطفا هر وقت اومدی اینجا، به ماهی کوچولوهای قرمز حوضم غذا بده :)
ممنون.

پی نوشت: قابل توجه دوستای عزیزی که نگرانن نکنه ماهی های حوضم رو گربه خورده باشه! در ایران فقط با اینترنت پر سرعت میشه ماهی هامو دید، البته چشم بصیرت هم بی اثر نیست ;)
باران سیفی
۲۹ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
I have journeyed endless miles
Seen many harbours,
Where I took rest awhile
On this boat called ‘near & amp; far’,
To be what you must,
You must give up what you are

Only on a wind of hope my heart sailed
Braving mystic oceans to arrive
Those who do not leave
And choose to stay…
Barely survive

Be you dust; or be you star
To be what you must
Just reach out for what you are
And though you’ve traveled many roads
There’s but one way, and that’s the one you chose


Yusuf Islam (Cat Stevens)
باران سیفی
۲۸ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
I have journeyed endless miles
Seen many harbours,
Where I took rest awhile
On this boat called ‘near & amp; far’,
To be what you must,
You must give up what you are

Only on a wind of hope my heart sailed
Braving mystic oceans to arrive
Those who do not leave
And choose to stay…
Barely survive

Be you dust; or be you star
To be what you must
Just reach out for what you are
And though you’ve traveled many roads
There’s but one way, and that’s the one you chose


Yusuf Islam (Cat Stevens)
باران سیفی
۲۸ مرداد ۸۹ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدایا به تو پناه می برم
از افراط متعصبان کور...
از تفریط بی خبران مست...
خدایا به تو پناه می برم 
از نادانی مدعیانی که تیشه به ریشه دین می زنن
خدایا به تو پناه می برم 
از ترس اینکه نکنه دلزدگی و غم و خشم از این گروه منو به دسته کور دلایی هدایت کنه که دسته اول رو بهونه کردن و از خودشون فرار می کنن...
بتو پناه می برم
از اونایی که جا زدن زیر بار مسئولیت و کم آوردن به هردلیل و پناه به مستی آوردن برای فراموشی از شرمندگی اشتباه و بیچارگی... 
کجا رفته اصل دین؟ فطرت کی گم شده، کجاست؟ 
هر دو دسته گمراهن، هر دو فرار می کنن و هر دو به خیالشون راهشون درست ترینه، اولی ها از جهنم آخرت به بهشت خیالی اخروی پناه بردن و دومی ها از جهنم دنیا به بهشت خیالی دنیوی، هر دو مغبونن به یه اندازه...
می ترسم، خیلی می ترسم، از هر دو می ترسم، این هر دو بهونه ان، از خودم می ترسم، از جدایی از تو، از دور شدن از تو...
بهشت دنیا و آخرت فرق ندارن با هم، جهنم دنیا و آخرت فرقی با هم ندارن وقتی تو دور باشی ازم، چه دنیا باشم چه اون ور، جهنمه کل کائنات، چه محسوس برای تن خاکی، چه قابل درک برای روح... وقتی با توام بهشته کل عالم چه اینجا روی زمین، چه اون طرف، تو آسمونا...تمام فرق دنیا و آخرت تو از بین رفتن حجاب ها است، تو واضح تر شدن، تو کامل شدن درک محدود شده ما به حکم خاک
اومدیم اینجا، بهشت و جهنم کوچیکی رو با محدود کردن آلام و لذتهای روحی و جسمی نشونمون دادی و ساکنمون کردی اینجا تا آماده درک و پذیرش اصلش بشیم، آماده و آگاه از بزرگترین دردهای آفرینش تو جهنم دوری ات، آماه و لایق بهشت وصالت
وگرنه چه لزومی داشت، انسانت، اشرف مخلوقاتت رو بیاری رو این زمین خاکی، جداش کنی از خودت، بهش فرصت بدی، بهشت و جهنم خلق کنی، وسوسه بذاری، احساس و اختیار بدی، این همه آفرینش واسه خاطرش، که چی؟؟...
جهنم دوری از توست چه روی زمین چه آسمون، بهشت هم لذت وصل توست چه فرقی داره کجا، که هر جا تو باشی بهشته... 
پناهم بده، از هر دو دسته، از فریب، از ضعف منطق و عقل که محدوده، از بی تابی روح که دوره از تو، از کم صبری وجود و بی طاقتی که می شه دست آویز دشمنت برای فریبم...
پناهم بده، پناهم بده، به حرمت ماه ات، به حرمت وعده حقت
اختیار چه معنی داره اگه نتونم دنیام رو بهشت کنم به کنارت بودن و از جهنم دوری و غفلت از تو فرار کنم تا به پاداشش وصال ابدی نصیبم کنی یا داغ هجران سوازنندت رو برام ابدی کنی...
می ترسم، از گم شدن، از ضعف، حتی از تنهایی رو این خاک سرد و تاریک...
پناهم بده
پناهم بده که جز تو پناهی ندارم
ای مهربانترین مهربانان
باران سیفی
۲۷ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خدایا به تو پناه می برم
از افراط متعصبان کور...
از تفریط بی خبران مست...
خدایا به تو پناه می برم 
از نادانی مدعیانی که تیشه به ریشه دین می زنن
خدایا به تو پناه می برم 
از ترس اینکه نکنه دلزدگی و غم و خشم از این گروه منو به دسته کور دلایی هدایت کنه که دسته اول رو بهونه کردن و از خودشون فرار می کنن...
بتو پناه می برم
از اونایی که جا زدن زیر بار مسئولیت و کم آوردن به هردلیل و پناه به مستی آوردن برای فراموشی از شرمندگی اشتباه و بیچارگی... 
کجا رفته اصل دین؟ فطرت کی گم شده، کجاست؟ 
هر دو دسته گمراهن، هر دو فرار می کنن و هر دو به خیالشون راهشون درست ترینه، اولی ها از جهنم آخرت به بهشت خیالی اخروی پناه بردن و دومی ها از جهنم دنیا به بهشت خیالی دنیوی، هر دو مغبونن به یه اندازه...
می ترسم، خیلی می ترسم، از هر دو می ترسم، این هر دو بهونه ان، از خودم می ترسم، از جدایی از تو، از دور شدن از تو...
بهشت دنیا و آخرت فرق ندارن با هم، جهنم دنیا و آخرت فرقی با هم ندارن وقتی تو دور باشی ازم، چه دنیا باشم چه اون ور، جهنمه کل کائنات، چه محسوس برای تن خاکی، چه قابل درک برای روح... وقتی با توام بهشته کل عالم چه اینجا روی زمین، چه اون طرف، تو آسمونا...تمام فرق دنیا و آخرت تو از بین رفتن حجاب ها است، تو واضح تر شدن، تو کامل شدن درک محدود شده ما به حکم خاک
اومدیم اینجا، بهشت و جهنم کوچیکی رو با محدود کردن آلام و لذتهای روحی و جسمی نشونمون دادی و ساکنمون کردی اینجا تا آماده درک و پذیرش اصلش بشیم، آماده و آگاه از بزرگترین دردهای آفرینش تو جهنم دوری ات، آماه و لایق بهشت وصالت
وگرنه چه لزومی داشت، انسانت، اشرف مخلوقاتت رو بیاری رو این زمین خاکی، جداش کنی از خودت، بهش فرصت بدی، بهشت و جهنم خلق کنی، وسوسه بذاری، احساس و اختیار بدی، این همه آفرینش واسه خاطرش، که چی؟؟...
جهنم دوری از توست چه روی زمین چه آسمون، بهشت هم لذت وصل توست چه فرقی داره کجا، که هر جا تو باشی بهشته... 
پناهم بده، از هر دو دسته، از فریب، از ضعف منطق و عقل که محدوده، از بی تابی روح که دوره از تو، از کم صبری وجود و بی طاقتی که می شه دست آویز دشمنت برای فریبم...
پناهم بده، پناهم بده، به حرمت ماه ات، به حرمت وعده حقت
اختیار چه معنی داره اگه نتونم دنیام رو بهشت کنم به کنارت بودن و از جهنم دوری و غفلت از تو فرار کنم تا به پاداشش وصال ابدی نصیبم کنی یا داغ هجران سوازنندت رو برام ابدی کنی...
می ترسم، از گم شدن، از ضعف، حتی از تنهایی رو این خاک سرد و تاریک...
پناهم بده
پناهم بده که جز تو پناهی ندارم
ای مهربانترین مهربانان
باران سیفی
۲۷ مرداد ۸۹ ، ۲۳:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آدمی اگرچه غافل است الّا ازو دیگران غافل نیستند. پس کار دنیا را قوی مُجدّ باشی، از حقیقت کار غافل شوی رضای حق باید طلبیدن نه رضای خلق، که آن رضا و محبّت و شفقت در خلق مستعار است، حق نهاده است. اگر نخواهد هیچ جمعیّت و ذوق ندهد. به وجود اسباب نعمت و نان و تنعّمات، همه رنج و محنت شود. پس همه اسباب چون قلمی است در دست قدرت حق. محرّک و محرّر حقّ است. تا او نخواهد قلم نجنبد.
اکنون تو در قلم نظر می کنی، می گویی این قلم را دستی باید. قلم را می بینی، دست را نمی بینی. قلم را می بینی، دست را یاد می کنی. کو آنکه می بینی و آنکه می گویی؟ اما ایشان همیشه دست را می بینند، می گویند که «قلمی نیز باید». بلکه از مطالعه خوبی دست، پروای قلم ندارند و می گویند که «اینچنین دست بی قلم نباشد». جایی که تو را از حلاوت مطالعه قلم پروای دست نیست، ایشان را از حلاوت مطالعه آن دست چگونه پروای قلم باشد؟ چون تو را در نان جوین حلاوتی هست که یاد نان گندمین نمی کنی، ایشان را به وجود نان گندمین یاد نان جوین کی کنند؟ چون تو را بر زمین دوقی بخشیده که آسمان را نمی خواهی که خود محل ذوق آسمان است و زمین از آسمان حیات داد، اهل آسمان از زمین کی یاد آورند؟ اکنون خوشیها و لذتها از اسباب مبین که آن معانی در اسباب مستعار است که هُوَ الضَّارُّ و النَّافِعُ. چون ضرر و نفع ازوست تو بر اسباب چه چسبیده ای...
«مولانا جلال الدین بلخی»
باران سیفی
۲۷ مرداد ۸۹ ، ۱۳:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
نمی شه من به جای امضا انگشت بزنم زیر اسناد
این هفته همش دارم امضا می کنم به دلایل مختلف و جاهای مختلف در حالی که اصلا بلد نیستم. فکر کنم، نه تقریبا مطمئنم از 20 و چند امضایی که این هفته کردم، به جرات عین 20 تاش با هم فرق داشتن، یکی از چپ به راست، یکی از راست به چپ، یکی بزرگ، یکی کوچیک، یکی صاف، یکی کج، یکی هم مج!
خدا بنده اش رو شناخته پول بهش نداده، فکر کن من یه رئیس کارخونه متول بودم که باید برای ورود و خروج کرور کرور پول از حسابهام! هر روز کلی امضا می دادم. پر واضح است که چی می شد...

باران سیفی
۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
از برکات ماه رمضون، خانواده رو همین بس که بنده دارم آشپزی یاد می گیرم! بالاخره افتخار دادم و این بار خطیر مسئولیت سنگین بر دوشم رو احساس کردم و سحری هر شب رو من درست می کنم، البته با نظارت مامان جون و چه روزه ای می شه اون روز مبارک که سحری اش رو من درست کرده باشم...البته دروغ نباشه یه دیشب رو حال نداشتم، گفتم مامان از پسش بر میاد ;) منم بهتره یه استراحتی به خودم بدم! (مدیونی بگی عجب بچه پررویی :)) تازه هر چی هم خودم دوست دارم در اولویته. اما خیلی کار لذت بخشیه، مضاف بر اینکه اونقدرا هم که فکر می کردم سخت نیست. منم دختر همون مادرم دیگه بالاخره B-)...نفّـــــس کــــش، نبود؟!
باران سیفی
۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
از برکات ماه رمضون، خانواده رو همین بس که بنده دارم آشپزی یاد می گیرم! بالاخره افتخار دادم و این بار خطیر مسئولیت سنگین بر دوشم رو احساس کردم و سحری هر شب رو من درست می کنم، البته با نظارت مامان جون و چه روزه ای می شه اون روز مبارک که سحری اش رو من درست کرده باشم...البته دروغ نباشه یه دیشب رو حال نداشتم، گفتم مامان از پسش بر میاد ;) منم بهتره یه استراحتی به خودم بدم! (مدیونی بگی عجب بچه پررویی :)) تازه هر چی هم خودم دوست دارم در اولویته. اما خیلی کار لذت بخشیه، مضاف بر اینکه اونقدرا هم که فکر می کردم سخت نیست. منم دختر همون مادرم دیگه بالاخره B-)...نفّـــــس کــــش، نبود؟!
باران سیفی
۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر